فروردین ۱۳، ۱۳۹۱

به قدر وسعت فکر تو آن یگانه حکیم .... سخن ز دوزخ و فردوس در کتاب کند


گشت بی عاطفتی باز شروع
یافت حرص و ولع و جهل شیوع
آمد از خانه برون شیر فروش
کوزة شیر پر از آب به دوش
کاسب دزد به بازار آمد
طالب مزد، سر کار آمد
شد برون حضرت شیخ الاسلام
ریش را بسته حنا از حمام
شرکت خود را در مال یتیم
شفقتی داند بر حال یتیم
صف کشیدند پدرسوخته ها
چشم بر منصبِ هم دوخته ها



روز آبستن رنج و ثعب است
ای خوشا شب که فراغت به شب است
من همه دشمن روزم که به روز
کند انواع جنایت بُروز
ای خوشا شب که پس از ساعت پنج
ظلم عاطل شود و خسبد رنج
مردم از شر هم آسوده شوند
فارغ از صحبت بیهوده شوند

شعر انتقاد از ایرج میرزا