اردیبهشت ۱۱، ۱۳۹۱

شماها می‌تونین به هف زبون اختلاط کنین

Langston Hughes

آزادی به شکرکی میماند
که روی شیرینی‌، بی‌ دنگ و فنگیِ
که مالِ یه بابای دیگه‌س
قرار دارد
و تا وقتی‌ ندانی
چگونه میتوان این شیرینی‌ را پخت
همیشه همین بساطِ که هست

آزادی - لنگستن هیوز





لنگستون هیوز نامی‌ترین شاعر سیاهپوست آمریکایی‌ست با اعتباری جهانی. به سال ۱۹۰۲ در چاپلین (ایالت میسوری) به دنیا آمد و به سال ۱۹۶۷ در هارلم (محله‌ی سیاهپوستان نیویورک) به خاطره پیوست. در شرح حال خود نوشته است: « تا دوازده ساله‌گی نزد مادربزرگم بودم زیرا مادر و پدرم یکدیگر را ترک گفته بودند. پس از مرگ مادربزرگ با مادرم به ایلی‌نویز رفتم و در دبیرستانی به تحصیل پرداختم.




 در ۱۹۲۱ یک سالی به دانشگاه کلمبیا رفتم و از آن پس در نیویورک و حوالی ِ آن برای گذران ِ زنده‌گی به کارهای مختلف پرداختم و سرانجام در سفرهای دراز خود از اقیانوس اطلس به آفریقا و هلند جاشوی کشتی‌ها شدم. چندی در یکی از باشگاه‌های شبانه‌ی پاریس آشپزی کردم و پس از بازگشت به آمریکا در واردمن پارک هتل پیشخدمت شدم. در همین هتل بود که ویچل لینشری، شاعر بزرگ آمریکایی، با خواندن سه شعر من ــ که کنار بشقاب غذایش گذاشته بودم ــ چنان به هیجان آمد که مرا در سالن نمایش کوچک هتل به تماشاگران معرفی کرد». نوزده ساله بود که نخستین شعرش در مجله‌ی بحران به چاپ رسید. شعری کوتاه به نام سیاه از رودخانه‌ها سخن می‌گوید و متاءثر از شیوه‌ی کارل ــ شاعر بزرگ سفیدپوست هموطنش ــ که در آنCarl Sandburgسندبرگ با لحنی سخت عاطفی به بیان احساس گذشته‌ی دیرینه‌سال ِ سیاهان پرداخته است. زمینه‌ی اصلی ِ آثار هیوز دانسته‌گی ِ نژادی است و اشعار و نوشته‌هایش بیش‌تر از هارلم، مناطق جنوب، تبعیضات نژادی، احساس غربت و در همان حال از غرور و نخوت سیاهان سخن می‌گوید; اما اصیل‌ترین کوشش وی از میان بردن تعمیم‌های نادرست و برداشت‌های قالبی ِ مربوط به سیاهان بود که نخست از سفیدپوستان نشاءت می‌گرفت و آنگاه بر زبان سیاه‌پوستان جاری می‌شد. یکی از مهم‌ترین شگردهای شعری ِ هیوز به کار گرفتن وزن و آهنگ موسیقی «آمریکایی ــ آفریقایی» است.




 در بسیاری از اشعارش آهنگ جاز ملایم، جاز تند، جاز ناب و بوگی ووگی احساس می‌شود. در بعض آن‌ها نیز چند شگرد را درهم آمیخته آوازهای خیابانی و جاز و پاره‌یی از مکالمات روزمره‌ی مردم را یکجا به کار گرفته است. از نه ساله‌گی ــ که نخستین بار جاز ملایم را شنید ــ به ایجاد پیوند میان شعر و موسیقی علاقه‌مند شد. نخستین دفتر شعرش ــ جاز ملایم خسته که به سال ۱۹۲۵ نشر یافت ــ سرشار از این کوشش است. مایه‌ی اصلی این اشعار ترکیبی است نامتجانس از وزن و آهنگ، گرمی و هیجان، زهر خند و اشک. وی در این اشعار کوشیده است با کلمات همان حالاتی را بیان کند که خواننده‌گان جاز ِ ملایم با نوای موسیقی، ایما و اشاره، و حرکات صورت بیان می‌کنند; اما جاز ناب، به دلیل آهنگین‌تر بودن و داشتن امکانات موسیقایی ِ گسترده‌تر برایش جاذبه‌یی بیش از جاز ملایم داشت. زنده‌گی ِ ادبی ِ هیوز سخت بارور بود. نخست به شعر روی آورد و پس از آن به نوشتن داستان و قصه و نمایشنامه پرداخت. مقالات ادبی و اجتماعی ِ بسیار نوشت. متن‌هایی برای اُپرا و نمایش‌های برادوی و بازی‌های رادیویی و تلویزیونی تهیه کرد و چندین کتاب برای کودکان نگاشت. دستمایه‌ی تمامی ِ این آثار تجزیه و تحلیل و بیان و تشریح حالات و جنبه‌های گوناگون زنده‌گی ِ سیاهان است; و در پروردن این دستمایه از پیش پا افتاده‌ترین نیش و کنایه‌های توده تا تغزل ناب را به کار گرفته. یک جا: فرزند تواَم من، ای سفیدپوست! و در شعری دیگر: گریه‌ی جانم را نمی‌شنوی چرا که دهانم به خنده گشوده است. انتقاد شدید او از برداشت‌های قالبی ِ سفیدپوستان از وضع و حالات سیاهان در یکی از اشعار مشهورش به نام موضوع انشاء درس انگلیسی «ب» با درخشش بیشتری منعکس است. در این شعر، دانشجوی سیاهی که استاد سفیدش از او خواسته است چیزهایی درباره‌ی خودش بنویسد به تفاوت میان واقعیت زنده‌گانی ِ سیاهان و برداشت ذهنی ِ نادرست ِ استاد می‌اندیشد و همان را بر کاغذ می‌آورد. یا به عنوان نمونه‌یی دیگر در ترانه‌ی صابخونه به طرح ماهیت زنده‌گی ِ سیاهان در محلات فقیرنشین شهرهای بزرگ و رفتاری که با آنان می‌شود می‌پردازد. شعر اخیر چند سال پیش در شهر بُستُن جنجالی به راه انداخت زیرا دستگاه آموزشی ِ شهر یکی از برجسته‌ترین دبیران ــ جاناتان کوزول۲ ــ را به جرم این که در یکی از دبیرستان‌های محله‌ی سیاهان این شعر را جزء مطالب درسی ِ دانش‌آموزان منظور کرده بود از خدمت اخراج کرد! 




لنگستن هیوز سراسر زنده‌گی ِ پُربارش را وقف خدمت به سیاهان و بیان زیر و بم زنده‌گی ِ آنان کرد، پیوسته به تربیت و شناساندن شاعران و نویسنده‌گان جامعه‌ی سیاهپوستان کوشید، از برجسته‌ترین و صاحب نفوذترین رهبران فرهنگ سیاهان در آمریکا به شمار آمد، در رنسانس هارلم نقش اساسی را ایفا کرد و به حق ملک‌الشعرای هارلم خوانده شد هرچند بسیارند کسانی که او را ملک‌الشعرای سیاهان می‌شناسند.




آهای اُرکس ِ جاز،
اون رِنگو بزنین!
واسه اربابا و خانوماشون
واسه دوک‌ها و کنت‌ها
واسه قرتیا و اونکاره‌ها
واسه میلیونرای ینگه دنیایی
واسه معلمای مدرسه
اون رِنگو چاق کنین
تا حسابی کیفور شَن.

آهای اُرکس ِ جاز،
اون رِنگو بزنین!
شماها اون رِنگو که خوب بلدین
اون خنده‌ها و اون گریه‌هارو.
شماها اون رِنگو که خوب بلدین.

آهای اُرکس ِ جاز،
اون رِنگو بزنین!
شماها می‌تونین به هف زبون اختلاط کنین
گاس چند زبونم بیش‌تر
حتا اگه اهل جورجیا باشین.
«ــ جیگر! میشه منم با خودت ببری خونه؟
«ــ البته!».