یکی در خلوت یک انبار، دیگری در میان شهر
آن دو با هم راه می روند.
دست در دست هم، جدایی ناپذیر.
یکی تلو تلو می خورد،
دیگری هوایش را دارد.
این یکی سوگند می خورد،
آن یکی ابیاتی نجوا می کند
درون دریایی از اشعار خودش.
این یکی می افتد، آن یکی بر می خیزد
تا از زمین بلندش کند، آرامش کند.
هر از چند گاه، فقط هر از چند گاه آنها ناپدید می شوند،
سپس می درخشند، میانشان درخشیدن می گیرد.
اما باز هم از هم جدا می افتند.
این یکی به دور دست می نگرد،
آن یکی هیولاهای درون سرش را می شمارد.
این یکی آرزوهایی شکننده را آرزو می کند.
آن یکی از ترس می لرزد.
آنها در دریاچه ای سیاه شنا می کنند.
این و آن از دانه زاییج
دست در دست هم، جدایی ناپذیر.
یکی تلو تلو می خورد،
دیگری هوایش را دارد.
این یکی سوگند می خورد،
آن یکی ابیاتی نجوا می کند
درون دریایی از اشعار خودش.
این یکی می افتد، آن یکی بر می خیزد
تا از زمین بلندش کند، آرامش کند.
هر از چند گاه، فقط هر از چند گاه آنها ناپدید می شوند،
سپس می درخشند، میانشان درخشیدن می گیرد.
اما باز هم از هم جدا می افتند.
این یکی به دور دست می نگرد،
آن یکی هیولاهای درون سرش را می شمارد.
این یکی آرزوهایی شکننده را آرزو می کند.
آن یکی از ترس می لرزد.
آنها در دریاچه ای سیاه شنا می کنند.
این و آن از دانه زاییج
دانه زاییچ (۲۰۰۵-۱۹۲۹)، شاعر و نمایشنامه نویس بزرگ اسلوونیایی که پدر را در شعلههای هجوم نازیها و دو برادر را در جنگهای پارتیزانی از دست داد. هرچند در سالهای بعد، جایگاه خود را به عنوان یکی از پایه گذاران جنبش مدرنیسم در بلوک شرق تثبیت کرد، بارها به دلایل مختلف از سوی حکومت کمونیستی یوگسلاوی آن دوران بازداشت شد. پس از فروپاشی بلوک شرق، از سال ۱۹۹۱ به مدت چهار سال، ریاست کانون نویسندگان اسلوونیایی را به عهده داشت. منتقدین آثارش با انواع برچسبهای متناقض – از سوررئالیست تا نئو اکسپرسیونیست – به تاویل اشعار و نمایشنامههایش پرداخته اند