دروغ آنکه بیرنگ و زشت است و خوار، چه بر پایکار و چه بر شهریار
درحالیکه که ما ایرانیها با اخلاق فردوسی تربیت میشدیم، اخلاقی که به ما درس آزادگی، مردانگی، شجاعت
و راستی میداد و به ما یاد میداد که: میازار موری که دانه کش است، که جان دارد و جان شیرین خوش است، و یا مزن بر سر ناتوان دست زور، که روزی در افتی ، به پایش چون مور، و یا راستی کن که به منزل نرسد کج رفتار و یا هزاران هزار پند و نصیحت که ما ایرانیها را به پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک سفارش میکرد، و تازه عرفان و تصوف را هم برای محکم کاری، قاطی ماجرا کردیم که دیگه پیغمبر گونه زندگی کنیم و انسانِ الهی بسازیم، که با خدا به رقابت برخیزد،
ورنه تنها، حکمای ایران زمین بلکه، در چین و هند و به طور کلی،بزرگان شرقی به انسان شرقی یاد دادند که دنیا را ابتدا و انتها نیست، و بدنیا آمدن و زندگی کردن یک چرخه و دور تسلسل است، و از هر دست که بدهی از آن دست میگیری، و دیر یا زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد، و اگر در این دنیا و در این زندگی پس ندهی، در زندگی بعدی، به صورت همان ظلمی که کردی، به دنیا خواهی آمد، و صدها برابر خواهی کشید، و مطالبی از این دست که انسان شرقی را از ظلم کردن به یکدیگر و به طبیعت و زمین، باز میداشت و هزاران سال امپراطوری شرقیها، چه خاور دور چه ایران و چه مصر، نه تنها آسیبی به زمین و به طبیعت نزد بلکه، علم و تکنولوژی شرقیها در راستای نگهداری طبیعت پیش میرفت، و آثار باقی مانده از گذشتگان شرقیها شاهد این گفته است و نشان از احترام بسیار انسان نسبت به زمین دارد.
در حالی که بزرگان ما سعی میکردند ، پاهای ما همیشه یک متر بالاتر از سطح زمین قرار داشته باشد ، غربیها جای پاشون رو بر روی زمین محکم میکردند، و با نصایحی از این دست، که:
"اگر یک نفر را به قتل برسانی، قاتل محسوب میشوی، اگر هزاران نفر را بکشی، لقب قهرمان میگیری!،"
و یا "زرنگی واقعی آن است که زرنگی را پنهان کنی "،
و یا "کارهای بزرگ را در ظاهری احمق انجام بده"، و هزاران هزار نصیحت از این دست، که همگی انسان را به تقلب، فریب، حیله، مکر و پدر سوختگی سفارش میکند.تربیت میشدند و میشوند.
و نتیجه این روش تربیتی، این بود که از زمانی که قدرت دست انسان غربی و امپراطوری غربی افتاد ، جنگهای خانمان سوز و کشتارهای دست جعمی و تخریب زمین در حد فینال جام جهانی، و تکه پاره شدن لایه محافظ زمین، گرم شدن مصنوعی زمین و و و به وقوع پیوست. تنها دو جنگ بزرگ جهانی و بعد از آن هم جنگ همه جانبه و خطرناک تر سرد و مخفیانه، ناجوانمردانه تر و بی رحمانه تر نمونههای کوچک آن است و این ماجرا هنوز هم ادامه دارد. و انسان غربی با این نوع تربیت نه تنها ، نسل بسیاری از موجودات را از روی زمین پاک کرد بلکه ریشه کن کردن نسل برخی از نژادهای آدمی از جمله سیاهان آفریقا، سرخ پوستان، مردم خاور میانه همچنان در دستور کار قرار دارد.
انگیزهٔ نوشتار بالا و این بحث، سنت اول آوریل در غرب است، سنتی به نام روز حماقت، و یا احمق کردن یکدیگر و یا روز درغگویی. در این روز مردم برای سر کار گذاشتن یکدیگر، به انواع و اقسام دروغهای رنگ وارنگ رو میآورند، و به این وسیله و با زیر سئوال بردن، ساده دلی و صداقت، تفریح میکنند.
و البته ناگفته نماند که بسیاری از مردم خواهان برچیدن این سنت هستند و آنرا مضحک مینامند و تلاش دارند اجرایی آنرا از ادارات و ارگانهای دولتی و حداقل از بین کارمندان ادارات بردارند و در چند سال اخیر نیز این رسم در سازمانهای دولتی به میزان زیادی کاهش یافته است، ولی هنوز هستند، کسانی که از سر به سر گذاشتن دیگران و" دروغ شیرین" لذت میبرند و این سنت از سنن مورد علاقهشان محسوب میشود. و در واقع این دسته از مردم هستند که این سنت را همچنان نگاه داشتهاند و دامنهٔ کار این افراد نیز بیشتر وسائل ارتباط جعمی، روزنامهها ، مجلات و مخصوصاّ اینترنت میباشد.
در بارهٔ ریشه این رسم و سنت، و اینکه از کجا و چگونه آغاز شده است، اطلاعی در دست نیست. گستردهترین تئوری در این باره بر میگردد به فرانسه و اینکه در سال ۱۵۰۰ فرانسه تقویم خودش را عوض کرد و به جای اینکه نوروز را به عنوان شروع سال جدید جشن بگیرد، اول ژانویه را مبدا تغییر سال قرار داد. این جا به جایی به دلیل مهم و مخصوصی انجام شد. در آن زمان دین مانی به سرعت نور در دنیا پراکنده میشد، و مردم زیادی به این دین گرویده بودند، و نوروز نیز جز مراسم و سنت این دین بود. و کلیسا برای از بین بردن دین مانی، ۵۰۰ سال در اروپا، طرفداران این دین را میکشت و کتابهایشان را نابود میکرد و در نتیجه ، برای از بین بردن این رسم که جز دین مانی بود، مبدا سال نو را به ماه ژانویه بردند، ولی مدت زیادی طول کشید تا این جا به جایی از طرف مردم مورد قبول واقع شود ، چرا که مردم نمیخواستند رسم نوروز برچیده شود و برای ایشان مضحک بود که جشن سال نو را به وسط زمستان منتقل کنند، و هنوز نوروز را مخصوصاّ در شهرهای کوچک، به عنوان سال نو جشن میگرفتند.
در نتیجه کلیسا به حقه و ترفندی رو آورد که بر طبق آن، روز اول آوریل یا نوروز را روز دروغ نامید، و هر چه که در آن روز به وقوع میپیوست، نادرست و دروغ محسوب میشمرد، و به این ترتیب کسانی را که آن روز را به عنوان تاریخ تحویل سال میدانستند، دروغ گو مینامید، و به این ترتیب مردم را از برگزاری نوروز باز داشتند.
تئوری دیگر این است که گفته میشود که در دوران کنستاتین اول در قرن ۳ - ۴ میلادی، رسم بر این بوده است که در روز اول آوریل یک احمقی را شاه میکردند و تا غروب آفتاب او میتوانسته بر تخت شاهی نشسته و هر کاری دلش میخواسته انجام دهد ، و در پایان روز، وی را میکشتند. ولی با یافتن کتاب سینوهه، بسیاری از دروغهایی که به وسیله تاریخ نویسان، از جمله ویل درانت، به خورد دنیا داده شده بود، آشکار و رو شد و این تئوری که این رسم جز تاریخ روم میباشد، نادرست از آب درامد، چرا که در کتاب سینوهه شرح مبسوطی از این رسم داده شده است که بر طبق آن سینوهه شخصا این رسم را در هزاران سال پیش از این تاریخ و در دربار بابل دیده و تجربه کرده و در کتابش نوشته است.
امروز تنها به گفتن اینکه، این یک رسم باستانی است و فقط به دلیل اینکه هر سال، تکرار میشود، همچنان باقی مانده، بسنده کرده و دلیل دیگری برای بوجود آمدنش مطرح نمیکنند، که خود این میتواند بزرگترین دروغ اول آوریل محسوب شود.
و جای تاسف است، که به تازگی، عدهای از ایرانیها به انجام دادن این سنت و رسم رو آوردهاند .... رسمی که در بین خردمندان غربی جایی ندارد، و حتی اگر مبارزهای بر علیه نیاکان ما نبوده باشد، رسمی است که دروغ گویی را در سطح جامعه تبلیغ میکند، و قباحت و زشتی، دروغ گویی را، در نزد مردم عادی میسازد.
April Fool