اسفند ۲۴، ۱۳۹۰
مزخرفی بنام حسن عباسی
حسن عباسی جراح و متخصص زنان، تحلیل گر فیلمهای هالیوود و یا متخصص امور جنگی؟ در جامعهای که کتاب خوانی جایش را به پای منبر نشینی داده است، حسن عباسیها بهترین میدان را برای یورتمه رفتن و گاهی هم چهار نعل تاختن پیدا میکنند و میشوند صاحب نظران همه فن حریف!
دکتری که ادعا میکند بیش از ۲۰۰ تز دکترا برای افراد و دکترهای مجهول الهویه نوشته است ولی خودش در زمانی که ۳۸ سال سنّ داشته است از نشان دادن یک مدرک دیپلم عاجز بوده ...... گاهی جراح و متخصص زنان میشود، و از اینکه هنرپیشه زنی در نقش ساده ای، ناخواسته کمی سر و رویش نشان داده شده است، او را در جایگاه یکی از اعضای فعال ایلومیناتی ( Illuminati ) قرار میدهد، و به او میتازد که سمبل مام وطن بوده و خودش را به یک خارجی تسلیم کرده است.
و گاهی در نقش تحلیلگر فیلم و سریالهای هالیوود ظاهر میشود و مثلا هدف از ساختن فیلم ۳۰۰ را نه توهین به تاریخ ایران و ایرانی، بلکه تقلید از حماسهٔ پر شور و حماقت بار عاشورا مینامد، و هالیودیها را متهم میکند که حماسهٔ جاویدان حسین را از مسلمین شیعی مذهب کش رفته اند ، تو گویی جنگ بین دو قبیله عرب، که مشابه آن هزاران بار پیش از عاشورا و بعد از آن هم اتفاق افتاده است، و فقط نشان از حماقت و وحشیگری این اعراب یا آوارگان بیابان میدهد، آنچنان اهمیت دارد که باید به آن انحصار بست و برایش پروانه استفاده مجاز و یا کپی رایت صادر کرد، و این در حالی است که، این دو گروه یعنی هالیودیها و آقای دکتر ما بر سر داستانی کشمکش دارند که که در اصل در تاریخ به نام حماسهٔ آریو برزن ایرانی معروف است و فیلم ۳۰۰ از روی حماسه سردار وطنپرست ایرانی، آریو برزن اقتباس شده است، سرداری که با سپاهی کوچک در مقابل اسکندر ایستاد و او و سپاهیانش را آنچنان فلج کرده بود که تا زمانی که به ناجوانمردی و حیله و به کمک یک چوپان بی خرد که برای اسکندر و سپاهیانش بلد راه شد و آنها را از کوره راهی به پشت سربازان دلاور آریو برزن رساند، نتوانستند شکستش بدهند. و هرودوت تاریخ نویس غربی در این بار مینویسد که اسکندر به قدری تحت تاثیر شجاعت این سردار ایرانی قرار گرفته بود که برایشان مراسم خاک سپاری رسمی یونانی انجام داد، و آنوقت این دکتر ما، آنچنان احمقانه از کش رفتن حماسه احمقانه تر حسین داد سخن میگوید و حنجره میدرد، تو گویی که هالیودیها با این کار تمام افتخار وجودی شیعیان را از آنها سلب کردهاند و اگر این خطا تصیح نشود، تاریخ مذهب خدشه دار شده و زیر سئوال میرود.
دکتر دیپلم ردی ما، گاهی هم میشود گوبلز سردار جنگی آلمانی که زمان جنگ جهانی دوم به خاطر نبوغی که در جنگ از خودش نشان داد، به روباه صحرا معروف شده بود، و دکتر در لباس سرداران و طراحان جنگی ازعملیات چریکی گرفته تا طراحی جنگ های کلاسیک دریای، زمینی و هوایی و در رده بالا را آنچنان طراحی کرده واطلاعات از خودش ساطع میکند تو گویی روح گوبلز در او دمیده شده است،
در حالی که ایشان در زمانی که میتوانست به عنوان یک سرباز معمولی و صفر به کشور خودش خدمت کند، معلوم نیست کجا غیبش زده بود که اثری از آثارش در جبهههای جنگ عراق بر علیه ایران نیافتند،
هر چند مبلغین، هورا کشان و حامیان گوبلز ایرانی ما، برای پوشاندن این نقطه ضعف، به تکاپو افتادند و به کمک فتو شاپ برای ایشان یک عدد عکس با لباس سربازی درست کردند ولی متاسفانه شمخانی، کاسه کوزهٔ آنها را به هم ریخت و این ادعا را با تو دهنی به ایشان رد کرد، و گفت که حسن عباسی هیچ گاه در میدان جنگ عراق و دفاع از میهن شرکت نداشته است!
و جوان ایرانی که مات و مبهوت پای منبر ایشان نشسته است، هیچ گاه حداقل این سئوال را از خودش نکرده که این بابایی که اینچنین در کار جنگ پخته و مطلع است و اکنون نزدیک به ۵۰ سال دارد و در زمان جنگ عراق با ایران، میتوانسته سرباز باشد چرا در جنگ شرکت نکرده، و آن زمان کجا بوده است.
ایشان که هیچ گاه موفق به حضور در مراسم اهدای عمامه، نشده است و آرزوی داشتن یک عدد عمامه مدل بالا به دلش مانده است، بدون عبا و عمامه، کار صد آخوند مرتجع را یک جا انجام میدهد و تنها تفاوتی که با یک طلبه تازه از حوزه علمیه قم فارغ شده دارد، این است که به زبان روز آن جامعه منبر میرود، زبانی که معمولا نسل جوان آن جامعه میفهمد، یعنی مثلا به جای اینکه از حدیث و امامان بگوید، و مردم را به حماقت تشویق کند، از فیلم و سریال لاست و فرار از زندان میگوید و با تحلیل و تفسیری آبکی و رویای و مالیخولیایی از این سریالها همان کار حماقت بار آخوند را انجام میدهد و مردم و قشر جوان را مورد خطاب قرار داد و آنها را در پشت پرده حماقت به خوابی خوش فرو میبرد و با نر و لاست کردن سخن، خلط مطلب کردن، یعنی راست و دروغ را در هم آمیختند، یعنی نه راست گفتن و نه دروغ گفتن، در میدان فصاحت، پر قدرت، محکم و حق به جانب، اسب میدواند،
تا آن یک ذره بیداری که جوانِ ایرانی بنا بر جبر زمان، خود آگاه یا ناآگاه، خواسته یا ناخواسته، در برخورد با زمان و تکنولوژی عصر خویش به آن دست مییابد، از او گرفته و چشم دلش را کور کند.
در کشورهایی که مردمی آگاه دارند و خود اهل مطالعه و تحقیق و کتاب خوانی هستند و در نتیجه از شنیدن چهار تا اطلاعات دروغ و راست دهانشان باز نمیماند و فکشان تا روی زانو آویزان نمیگردد، و به یک باره فدائی و مخلص بی چون و چرای سخنران و این گونه شعبده بازان، نمیشوند،
از اینجور افراد و نبوغشان در سیرکها استفاده میشود، ولی در جوامعی مثل جامعه ایران که مردم شعار را به جای شعور میپسندند و محمد رضا شاه را با خمینی عوض میکنند، و هنوز وقتی شعبده بازی خرگوشی را از تو کلاهش بیرون میکشد از سر شوق و تعجب فریاد میکشند، و با احترامی عظیم به شعبده باز نگاه میکنند، ایشان نیز میشود تئوریسین، متفکر و فهمیده نظام جمهوری اسلامی.
و با تکرار انتقاداتی که همه مردم دنیا در مورد غرب، قبول دارند و آنها را بارها و بارها گفته، نوشته و نقد کردهاند، خود را ضد سیاستهای غرب جا میزند. ولی وقتی خوب میبینی، افکار و اهدافی را در جامعه جا میاندازد و مردم را تشویق به انجام عمل و یا کاری میکند که در انتها، به سود غرب تمام میشود.
مثلا دکتر عباسی میگوید،" ما باید با دشمن در خارج از خاک ایران بجنگیم، و به همین خاطر میرویم و در لبنان با دشمن( که منظورش اسرائیل و آمریکا است )، میجنگیم. ! " در وحله اول این حرف عاقلانه بنظر میاید، و جوان ایرانی به این توهم فرو میرود که حسن عباسی فرد وطن پرست و ایرانی دوستی است که نمیخواهد به ایران و ایرانی کوچکترین تلنگری بخورد و به ایران آسیبی برسد، و برای همین جنگ را به خارج از خاک ایران میکشاند و آفرین به این رزمنده واقعی ایران و مرید او میشود.
ولی این سخن دکتر چند اشکال بسیار بزرگ و اساسی دارد و حداقل دو پرسش مهم را به ذهن شنونده تحمیل میکند که :
۱- چرا ایران باید با دیگران دشمن باشد و یا چرا دیگران باید با ایران دشمنی کنند؟
۲- و گیرم که دیگران با نظام جمهوری اسلامی دشمنی میکنند، و جمهوری اسلامی بیگناه است، در این صورت چرا ایران باید وارد جنگ با این دشمنان بشود؟ مگر عهد پارینه سنگی و توحش و قرون وسطی است که آدما برای رفع اختلافات و دشمنیهایشان خون یکدیگر را بریزند و وارد جنگ شوند؟ مگر درِ مذاکره و گفتگو بسته شده است که باید میلیاردها پول به این بهانه از ایران راهی لبنان شود، در آنجا خرج کشتن و کشته شدن شود که آخرش چه چیزی ثابت شود؟ مگر میشود با جنگ و پدر کشی، به صلح و دوستی و آشتی رسید؟ مگر تمام ملتها و یا دولتهایی که با یکدیگر در اختلاف و از آن بالاتر دشمنی هستند، به روی یکدیگر آتش میگشایند؟
ما هم مثل همهٔ ملتها و دولتهای متمدن، میتوانیم اعلام کنیم که ضمن حفظ احترام و به رسمیت شناختن دیگر کشورها، با آنها روابط دیپلماتیک و دوستانه داریم، و به هیچ کشوری اجازه دخالت در امور داخلی خود را نمیدهیم و در ضمن در امور داخلی دیگران هم دخالت نمیکنیم.
ولی این روش متمدن و خدا پسند، مورد پسند جمهوری اسلامی و دکتر عباسیها نیست، چرا که دکتر عباسی و عباسی ها، برای غارت ایران و نابودی ایرانی، آمدهاند و باید به وحشیگری و ایجاد جنگ روی بیاورند، تا ضمن نابودی ایران و ایرانی، ضمن غارت ایران، ضمن تخریب ایران، چهرهای وحشی و ضد بشری نیز از ایرانی در دنیا بسازند، تا جای که مردم دنیا آرزو کنند، غرب به ایران حمله کند و ایران را با خاک یکسان کند، و شر این موجودات وحشی را از سر مردم دنیا کم کند، و بر اساس این سیاست اجازه تشکیل یک اپوزیسیون هم داده نمیشود و با جدیت تمام و با هر دلیل و بهانهای از شکل گیری اپوزیسیون جلوگیری میشود، چرا که دنیا باید تصور کند همهٔ ایرانیها در مجموع و یک کاسه وحشی هستند و در بین آنها حتی گروهی که مخالف این دولت باشد پیدا نمیشود، و اصولاً هدف از تشکیل نظام اسلامی رسیدن به همین اهداف است و بس.
و دکتر عباسی با تعریف داستانهایی جعلی و دروغین و شور انگیز از پیروزی پاسداران ایرانی در لبنان و در مقابل اسرائیل و با شرح به خاک مالیدن پوزهٔ اسرائیل، هم جوانان شجاع و نترس ایرانی، بیشتری را شکار میکند و آنها را به خاک لبنان و سوریه کشانده و در غربت به کشتن میدهد، هم پول ایران را که باید خرج رفاه ایرانی بشود به این بهانه از کشور خارج میکند، و هم برای تجزیه ایران، مقدمات بیزاری از ایران و ایرانی را در دنیا میچیند.
و همه این کارها را دکتر ما یک تنه انجام میدهد، یعنی هم سرمایه معنوی و جوان ایران و هم سرمایههای مادی ایران را یک تنه و به نفع اربابانش به باد میدهد، و هم آبروی ایران را میبرد و این وسط هم اصلا معلوم نمیشود، کی با کی در جنگ و ستیز بوده و ملت ایران با پرداخت قیمتِ به این بزرگی و سنگینی، یعنی از دست دادن سرمایه اصلی و با ارزش ایران ( نیروی جوان و سرمایههای مادی ایران)، به چه چیزی دست یافته و یا خواهد یافت.
متاسفانه دکتر ما با کلاه شعبده بازی خود، برخی از جوانان پاک سرشت ولی خام اندیش ایرانی را مسحور خود کرده است و از آنچنان محبوبیتی در ایران برخوردار است که بهترین جوانهای ایرانی حاضرند هر کاری که دکتر میگوید انجام دهند و تا پای وای اگر عباسی حکم جهادم دهد ایستادهاند.
مگر اینکه خدای ایران به داد ملتی که تا این حد به خواب فرو رفته است، برسد.