برشت در نمایشنامه توراندخت به نقش روشنفکر در جامعه هیتلری میپردازد و آنها را بشدت و بطور همگانی مورد انتقاد قرار میدهد.
برشت مینویسد:
روشنفکر کسی است که بتواند بر روی واقعیت سرپوش بگذارد و آنچه آشکار است با مهارت پنهان کند. کسی که بتواند دروغ را راست و راست را دروغ بنمایاند، اما فقط دروغ خوب ارزش دارد، فقط دروغگوی خوب پاداش میگیرد و دروغگوی بد سرش را به باد میدهد.
برشت در مورد این نوع روشنفکران کلمه آلمانی به معنی کارگر مغزی را به کار برده است و میگوید:
"روشنفکرها دروغ بزرگ میگویند و واقعیت آشکار را انکار میکنند، و از فکر بعنوان وسیلهای برای کسب و کار و تجارت استفاده میکنند."
نمایشنامه توراندخت هجو نامه ایست در بارهٔ تمام روشنفکرها، روشنفکرهای ادیب، پزشک، تاریخ نویس، حقوق دان، متخصص زیست شناس، معلم، هنرمند .... و تمام کسانی که فکر وسیلهٔ معیشت آنهاست. به نظر برشت روشنفکر با فکر مانند یک کالای تجاری معامله میکند، یا اصلا فکری که میکند اشتباه است ( مضرّ و یا بیفایده است) او باید به فرق بین فکر درست و فکر نادرست، فکر مضرّ و فکر مفید، فکر بی فایده و فکر سودمند برای اجتماع بیندیشد، در غیر این صورت روشنفکر فقط دلال فکر است.
لوییس مسیگنان ( Louis Massignon ) شرقشناس و اسلامشناس فرانسوی و محقق تاریخ با وجود این که کاتولیک مذهب بود، اما سعی کرد تا اسلام را از درون بشناسد، وی همچنین از جمله استادان علی شریعتی در دانشگاه سوربن پاریس بود.
ایشان در خاطرات خودش مینویسد: " سئوالی که من برایش جوابی پیدا نمیکنم این است که چرا علی شریعتی کتابهای مرا به پارسی ترجمه نمیکند، مخصوصاً کتاب حلاج را و من بارها از او خواسّتّم که این کار را انجام دهد، ولی او زیر بار نمیرود، و من از این مطلب سر در نمیآورم. "
و من جواب، ایشان را به گفتار و نظر برشت در مورد روشنفکران یا "دلالان فکر" رجوع میدهم. علی شریعتی، روشنفکری بود که فکرش در خدمت اهدافی مشخص بود، او به روشن گری، آگاهی و پیشبرد فکری جامعه خویش به هیچ وجه نمیاندیشید، او از لباس روشنفکری، برای تحمیق جوانان پر شور جامعه، و تعمیم حماقت در جامعه، و مغز شویی سوً استفاده میکرد. و اتفاقا کار روشنفکرانی از این دست، در جوامعی که مردمش از نظر شناخت و معرفت و بینش دنیا و جهان بینی، در مرحله کودکی بسر میبرد، میگیرد چرا که تمام مشخصات یک روشنفکر ظاهر فریب، را دارا است، و چنین جوامعی امثال علی شریعتی را از صمیم قلب میپسندند و انتخاب میکنند، چرا که:
۱- اولا فرنگ درس خوانده است و این برای مردمی که عمیقا ایمان دارند که، خارج و فرنگ، تافته جدا بافته است بزرگترین امتیاز محسوب میشود،
۲- با تراشیدن دلایل حساب شده و به ظاهر منطقی، مهر تأیید و اثبات بر روی "دین و مذهب یا همان حماقت و عقب ماندگی" میگذارد، و باعث رضایت خاطر یک فرد معمولی جامعه، میشود و خیال او را از بابت دینش راحت میکند و او را از فکر کردن در این باره معاف میسازد، و به طور مستقیم به او میگوید که تو اشتباه نمیکنی و به کارت ادامه بده و به مذهبت ایمان داشته باش، چرا که دانشمند سوربن دیدهای مثل علی شریعتی آن را تایید میکند،
۳- و مهمتر از همه اینها، با تحریک احساسات مذهبی که با گفتاری شیوا در آنها برانگیخته است، برای آنها دشمنی را مشخص میکند تا بتوانند خشم خویش را متوجه آن دشمن بکنند، این دشمن میتواند هر کسی و یا هر چیزی باشد، میتواند یک نماد دینی و یا سیاسی باشد، به این ترتیب جمع کثیری از مردم جامعه که معمولا دارای ظرفیت فکری مشخص و ضریب هوش در حد معمول هستند، خط میگیرند و با پرداختن به این دشمن مشخص، روند جمعآوری "پتانسیل روحی " در آنها به کار انداخته میشود و آنها را آماده میسازد که سر بزنگاه، این پتانسیل را در خیابانها و در جاهائی که لازم است، آزاد کنند و آنرا به نیروی بالقوهای تبدیل نمایند و دمار از روزگار آن دشمن دراورند.
به همین دلیل، علی شریعتی از ترجمه کتابهای لویس مسیگنان، سر باز میزد، چرا که این جور کتابها باعث ایجاد فکری نو در جامعه در رابطه با مذهب میشوند، و درس آزادگی، دلاوری، هدفمندی، تکیه بر داشته های خود، پرورش روحیه پرسشگری و انتقاد حتی از خدا، و پیام انسانی، احترام به انسان و انسان محوری را به جامعه میدهند، و نه بت پرستی، مرده پرستی، بیگانه پرستی، خرافات و حماقت.
ترجمه این کتابها و در دسترس قرار دادن آنها، مساوی با رهنمود مردم به طرف آگاهی و روشن بینی است، یعنی دقیقا بر خلاف و ضد، هدفی که این روشنفکر یا به قول برشت، " دلال فکری " به آن میاندیشید و قولش را داده بود.
برشت مینویسد:
روشنفکر کسی است که بتواند بر روی واقعیت سرپوش بگذارد و آنچه آشکار است با مهارت پنهان کند. کسی که بتواند دروغ را راست و راست را دروغ بنمایاند، اما فقط دروغ خوب ارزش دارد، فقط دروغگوی خوب پاداش میگیرد و دروغگوی بد سرش را به باد میدهد.
برشت در مورد این نوع روشنفکران کلمه آلمانی به معنی کارگر مغزی را به کار برده است و میگوید:
"روشنفکرها دروغ بزرگ میگویند و واقعیت آشکار را انکار میکنند، و از فکر بعنوان وسیلهای برای کسب و کار و تجارت استفاده میکنند."
نمایشنامه توراندخت هجو نامه ایست در بارهٔ تمام روشنفکرها، روشنفکرهای ادیب، پزشک، تاریخ نویس، حقوق دان، متخصص زیست شناس، معلم، هنرمند .... و تمام کسانی که فکر وسیلهٔ معیشت آنهاست. به نظر برشت روشنفکر با فکر مانند یک کالای تجاری معامله میکند، یا اصلا فکری که میکند اشتباه است ( مضرّ و یا بیفایده است) او باید به فرق بین فکر درست و فکر نادرست، فکر مضرّ و فکر مفید، فکر بی فایده و فکر سودمند برای اجتماع بیندیشد، در غیر این صورت روشنفکر فقط دلال فکر است.
لوییس مسیگنان ( Louis Massignon ) شرقشناس و اسلامشناس فرانسوی و محقق تاریخ با وجود این که کاتولیک مذهب بود، اما سعی کرد تا اسلام را از درون بشناسد، وی همچنین از جمله استادان علی شریعتی در دانشگاه سوربن پاریس بود.
ایشان در خاطرات خودش مینویسد: " سئوالی که من برایش جوابی پیدا نمیکنم این است که چرا علی شریعتی کتابهای مرا به پارسی ترجمه نمیکند، مخصوصاً کتاب حلاج را و من بارها از او خواسّتّم که این کار را انجام دهد، ولی او زیر بار نمیرود، و من از این مطلب سر در نمیآورم. "
و من جواب، ایشان را به گفتار و نظر برشت در مورد روشنفکران یا "دلالان فکر" رجوع میدهم. علی شریعتی، روشنفکری بود که فکرش در خدمت اهدافی مشخص بود، او به روشن گری، آگاهی و پیشبرد فکری جامعه خویش به هیچ وجه نمیاندیشید، او از لباس روشنفکری، برای تحمیق جوانان پر شور جامعه، و تعمیم حماقت در جامعه، و مغز شویی سوً استفاده میکرد. و اتفاقا کار روشنفکرانی از این دست، در جوامعی که مردمش از نظر شناخت و معرفت و بینش دنیا و جهان بینی، در مرحله کودکی بسر میبرد، میگیرد چرا که تمام مشخصات یک روشنفکر ظاهر فریب، را دارا است، و چنین جوامعی امثال علی شریعتی را از صمیم قلب میپسندند و انتخاب میکنند، چرا که:
۱- اولا فرنگ درس خوانده است و این برای مردمی که عمیقا ایمان دارند که، خارج و فرنگ، تافته جدا بافته است بزرگترین امتیاز محسوب میشود،
۲- با تراشیدن دلایل حساب شده و به ظاهر منطقی، مهر تأیید و اثبات بر روی "دین و مذهب یا همان حماقت و عقب ماندگی" میگذارد، و باعث رضایت خاطر یک فرد معمولی جامعه، میشود و خیال او را از بابت دینش راحت میکند و او را از فکر کردن در این باره معاف میسازد، و به طور مستقیم به او میگوید که تو اشتباه نمیکنی و به کارت ادامه بده و به مذهبت ایمان داشته باش، چرا که دانشمند سوربن دیدهای مثل علی شریعتی آن را تایید میکند،
۳- و مهمتر از همه اینها، با تحریک احساسات مذهبی که با گفتاری شیوا در آنها برانگیخته است، برای آنها دشمنی را مشخص میکند تا بتوانند خشم خویش را متوجه آن دشمن بکنند، این دشمن میتواند هر کسی و یا هر چیزی باشد، میتواند یک نماد دینی و یا سیاسی باشد، به این ترتیب جمع کثیری از مردم جامعه که معمولا دارای ظرفیت فکری مشخص و ضریب هوش در حد معمول هستند، خط میگیرند و با پرداختن به این دشمن مشخص، روند جمعآوری "پتانسیل روحی " در آنها به کار انداخته میشود و آنها را آماده میسازد که سر بزنگاه، این پتانسیل را در خیابانها و در جاهائی که لازم است، آزاد کنند و آنرا به نیروی بالقوهای تبدیل نمایند و دمار از روزگار آن دشمن دراورند.
به همین دلیل، علی شریعتی از ترجمه کتابهای لویس مسیگنان، سر باز میزد، چرا که این جور کتابها باعث ایجاد فکری نو در جامعه در رابطه با مذهب میشوند، و درس آزادگی، دلاوری، هدفمندی، تکیه بر داشته های خود، پرورش روحیه پرسشگری و انتقاد حتی از خدا، و پیام انسانی، احترام به انسان و انسان محوری را به جامعه میدهند، و نه بت پرستی، مرده پرستی، بیگانه پرستی، خرافات و حماقت.
ترجمه این کتابها و در دسترس قرار دادن آنها، مساوی با رهنمود مردم به طرف آگاهی و روشن بینی است، یعنی دقیقا بر خلاف و ضد، هدفی که این روشنفکر یا به قول برشت، " دلال فکری " به آن میاندیشید و قولش را داده بود.