فردوسی حکیم عالیقدر ایران، در شاهنامه، جمشید شاه را بنیان گذار نوروز مینامد و میگوید که این جشن باستانی از زمان جمشید در ایران وجود داشته و در بارهٔ چگونگی بوجود آمدن نوروز به درستی شرح داده و سخن میگوید.
به فر کیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آ ن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار به ما ماند از آن خسروان یادگار
چنین سال سیصد همی رفت کار ندیدند مرگ اندران روزگار
ز رنج و ز بدشان نبد آگهی میان بسته دیوان بسان رهی
به فرمان مردم نهاده دو گوش ز رامش جهان پر ز آوای نوش
چنین تا برآمد برین روزگار ندیدند جز خوبی از کردگار
جهان سر به سر گشت او را رهی نشسته جهاندار با فرهی
چه گفت آن سخن گوی با فر و هوش چو خسرو شوی بندگی را بکوش
به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس به دلش اندر آید ز هر سو هراس
به فر کیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمانروا
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آ ن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار به ما ماند از آن خسروان یادگار
چنین سال سیصد همی رفت کار ندیدند مرگ اندران روزگار
ز رنج و ز بدشان نبد آگهی میان بسته دیوان بسان رهی
به فرمان مردم نهاده دو گوش ز رامش جهان پر ز آوای نوش
چنین تا برآمد برین روزگار ندیدند جز خوبی از کردگار
جهان سر به سر گشت او را رهی نشسته جهاندار با فرهی
چه گفت آن سخن گوی با فر و هوش چو خسرو شوی بندگی را بکوش
به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس به دلش اندر آید ز هر سو هراس