اسرار خرابات بجز مست نداند ...... هوشیار چه داند که در خانه چه راز است.
حکمت اشراق، افکار مردی است که وجود خود را در راه احیاء دانش و اندیشه های نیاکان و اجداد خود بسوخت و خاکستر کرد. اساس این کتاب بر نور و پرتو ذات پاک ، آفریننده جان جهان است. بر اساس اندیشه های روشن حکماء پهلوی است و به قول سهروردی، نمودار میراث دانایان ایران باستان است. نمودار افکار مردم مشرق زمین است.
سهروردی اهل زنجان بود و در شیراز تحت آموزش و درس استاد سامان ظهیر الدین پارسی بوده است. و از رسایلش پیداست که با صوفیان برخورد ها و ملاقات ها داشته است. از همان اوان جوانی به سیر و سلوک و ریاضات پرداخت و به مقام مکاشفات نائل آمد. پس از سیر آفاق و انفاس در سن سی سالگی به شام و حلب رفت، ملک ظاهر حاکم حلب فرزند صلاح الدین ایوبی شیفته ی وی شد، مجالس مناظره ترتیب میداد و در یکی از این مناظرات همه فیلسوفان و دانشمندان مجلس را مجاب کرد و حسد و کینه ی آنها را شعله ور ساخت و به بدگویی از وی زبان گشودند و سرانجام ویرا به فساد عقیده متهم کردند و بلاخره صلاح الدین ایوبی قتل اورا از فرزند خود ملک ظاهر بخواست. البته در مورد کیفیت قتل او اختلاف است. وی عمرکوتاهی داشت و آثار زیادی حاصل عمر کوتاه وی میباشد.
شیخ اشراق ، برای رسیدن به حکمت اشراق ، گوشه نشینی اختیار میکند، چرا که از حکمت یونانی و بحث و جدال و مناظرات بی فایده سخت فرسوده و خسته شده بود و با ذهن جوینده خود متوجه دریافت حقایق از راه دوری از جدال وجنجال مدرسه شد و همچنین غرور ملی و میهنی ایرانی او، وی را بدین راه و روش واداشته است.
فلسفه در ایران به نام حکمت نامیده میشده است. در فلسفه یونانی روش، بحث و جدال و مناظره و پرسش متداول بوده است ولی در حکمت ایرانی روش منظم یونانی به نظام بی نظامی تبدیل میشود و گوشه نشینی و تفکر مستقل به جای گروهی مطرح میشود .
سهروردی این شیخ شهید، معتقد است که موسس حقیقی فلسفه و اشراق، زرتشت پیامبر بزرگ ایرانی است.
ابوریحان بیرونی، ریاضی دان و فیلسوف بزرگ ایرانی، که معاصر شیخ الرییس پور سینا است. بر این روش یعنی روش منطق ارسطو و حکمت ان سخت اعتراض کرده و از اینکه مرد بزرگی مانند پور سینا یکسره و دربست خود را در چهار چوب افکار و اندیشه های ارسطو زندانی کرده است و نمیخواهد، آزادانه فکر کند و از تارهای عنکبوتی او خود را نجات دهد، سخت ناراحت بوده و سوالات و مسله هائی در برابر او قرار میدهد که همگی نقد طرز تفکر یک بعدی ارسطو است.
و این کار را نه بدان جهت میکند که ایراد و اشکالی برای رفیق و دوست علمی خود فراهم کرده باشد و بلکه بدان جهت که شاید این دانشمند بزرگ ایرانی به خود آمده و از بند ارسطو رهایی یابد. البته مدت ها بعد هم یحیا نحوی فیلسوف اسکنداریی و زکریا رازی، ریاضی دان و دانشمند و فیسلوف ایرانی، هم ارسطو را مورد نقد و انتقاد قرار داده و کار ارسطو را در طبقه بندی مفاهیم کلی و بیهوده و یا غلط دانسته بودند. چرا که معتقد بودند، در قرون متمادی تعلیمات ارسطو ، مادر دانش بشری و معرفت جهان علم بوده است و اساس فلسفه و سایر علوم در چهار چوب این افکار حل و فصل میشده است و از این رهگذر بشر به جایی نرسیده است ، نه در قسمت علوم مادی و نه د ر کشف حقایق و اسرار و رموز عالم ماوراء طبیعت .
شیخ شهاب الدین سهروردی نیز یکی از این افراد انگشت شمار جهان علم و فلسفه است که این قلعه پولادین ارسطو را درهم میریزد.
طریق رسیدن به حقایق علمی را نمیتوان در یک کادر و روش ، محدود و محصور کرد. برای رسیدن به حقایق علمی در جهان طبیعت ، یا راه و روش استدلال ریاضی مفید است و یا راه و روش استدلال تجربی . یعنی یا راه استناد به تجربه و آزمایش و یا توسل به استدلالات هندسی و ریاضیات .
اما همیشه در علوم ریاضی و علوم محاسباتی، و آزمایشگاهی، سؤال هائی مطرح میشود که بدون جواب میماند. مثلا نیروی جاذبه زمین، و چگونگی ایجاد و یا منشاء آن برای انسان و آدمیان نه از طریق محاسبات ریاضی و نه از طریق آزمایش و خطا ، ممکن و میسر نیست ،
اینجاست که دانشمندان ایرانی، مخصوصا سهروردی، این سؤال را مطرح میکند که در این جور موارد به چه چیزی باید توسل جست؟ سهروردی میپرسد در مواقعی که علم بشری در میماند از چه طریق میتوان به حقیقت رسید؟ و یا به طور کلی، جهان متافیزیک که استدلالات و منطق ارسطو برای توضیح آن به هیچ وجه کافی نیست، و با چند مقاله قرار دادی و ترتیب صغری و کبری ، نمیتوان به آنها راه پیدا کرد، چگونه میتواند کشف و مشهود شود. و همین استدلال سهروردی، دست مایه فکری خیلی از فلاسفه غربی قرار گرفته است , به طور مثال ، اساس نوشتن کمدی الهی دانته تنها بر همین یک ادعای سهروردی بنا شده است.
مولانا در این زمینه میفرماید:
فلسفی گوید ز معقولات دون
عقل از دهلیز، می ناید برون
فلسفی منکر شود در فکر و ظن
گو برو، سر را بدان دیوار زن
نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
فلسفی مر دیو را منکر بود
در هماندم سخره دیوی بود
گر ندیدی دیو را ، خود را ببین
بی جنون نبود ، کبودی بر جبین ( جای مهر بر روی پیشانی، از نظر مولانا نشانه جنون است. دیگه مولانا از این واضحتر چجوری بگه که آن دیو تو هستی که بر پیشانیت نقش مهر بسته شده است، چرا که فقط یه مجنون و دیوانه اینچنین نماز میخواند و نه یه انسان عاقل و کسی که در دنیا زندگی میکند و پا هایش بر روی زمین است. )
سهروردی میگوید: عالم هستی را ابعاد مختلف است و ابعاد آن به عدد مردم است و با دید یک بعدی نمیتوان آن ابعاد مختلف را دید. در حالی که نظام ارسطویی، یک نظام تعدیل شده را برای جوامع بشری بوجود میآورد و نظام ادبی، فرهنگی و بالاخره فکری را برای مدتی نا محدود، ثابت نگاه میدارد و از اینجا است که گفته اند، نظام ارسطویی نظام مهار کنندهٔ افکار و اندیشهها هست. در حالی که سهروردی به بیان روشن و روشن بینی و دل آگاهی خاص میگوید: دانش و حکمت بر دسته و گروهی خاص وقف نباشد، تا لازم آید که پس آن درهای تابش انوار روحانی بسته گردد ( غیر مستقیم به حضور آخوند احتیاجی نیست) و راه حصول و فزونی دانش بر جهانیان بند آید و دریافت حقایق حکمیه ممنوع گردد.
افلاطون میگه که ارباب هنر هیچ گاه در هنر خود متأثر از عقل نمیباشند و بلکه متأثر از وحی و الهامند، هنرمند آن کسی است که به اتکا وحی و الهام، اشیائی را بیافریند در نهایت زیبائی ( صفحه ۱۸۷- ۱۹۰ از قصه الفلسفه الیونانیه)
حکمت اشراق، افکار مردی است که وجود خود را در راه احیاء دانش و اندیشه های نیاکان و اجداد خود بسوخت و خاکستر کرد. اساس این کتاب بر نور و پرتو ذات پاک ، آفریننده جان جهان است. بر اساس اندیشه های روشن حکماء پهلوی است و به قول سهروردی، نمودار میراث دانایان ایران باستان است. نمودار افکار مردم مشرق زمین است.
سهروردی اهل زنجان بود و در شیراز تحت آموزش و درس استاد سامان ظهیر الدین پارسی بوده است. و از رسایلش پیداست که با صوفیان برخورد ها و ملاقات ها داشته است. از همان اوان جوانی به سیر و سلوک و ریاضات پرداخت و به مقام مکاشفات نائل آمد. پس از سیر آفاق و انفاس در سن سی سالگی به شام و حلب رفت، ملک ظاهر حاکم حلب فرزند صلاح الدین ایوبی شیفته ی وی شد، مجالس مناظره ترتیب میداد و در یکی از این مناظرات همه فیلسوفان و دانشمندان مجلس را مجاب کرد و حسد و کینه ی آنها را شعله ور ساخت و به بدگویی از وی زبان گشودند و سرانجام ویرا به فساد عقیده متهم کردند و بلاخره صلاح الدین ایوبی قتل اورا از فرزند خود ملک ظاهر بخواست. البته در مورد کیفیت قتل او اختلاف است. وی عمرکوتاهی داشت و آثار زیادی حاصل عمر کوتاه وی میباشد.
شیخ اشراق ، برای رسیدن به حکمت اشراق ، گوشه نشینی اختیار میکند، چرا که از حکمت یونانی و بحث و جدال و مناظرات بی فایده سخت فرسوده و خسته شده بود و با ذهن جوینده خود متوجه دریافت حقایق از راه دوری از جدال وجنجال مدرسه شد و همچنین غرور ملی و میهنی ایرانی او، وی را بدین راه و روش واداشته است.
فلسفه در ایران به نام حکمت نامیده میشده است. در فلسفه یونانی روش، بحث و جدال و مناظره و پرسش متداول بوده است ولی در حکمت ایرانی روش منظم یونانی به نظام بی نظامی تبدیل میشود و گوشه نشینی و تفکر مستقل به جای گروهی مطرح میشود .
سهروردی این شیخ شهید، معتقد است که موسس حقیقی فلسفه و اشراق، زرتشت پیامبر بزرگ ایرانی است.
ابوریحان بیرونی، ریاضی دان و فیلسوف بزرگ ایرانی، که معاصر شیخ الرییس پور سینا است. بر این روش یعنی روش منطق ارسطو و حکمت ان سخت اعتراض کرده و از اینکه مرد بزرگی مانند پور سینا یکسره و دربست خود را در چهار چوب افکار و اندیشه های ارسطو زندانی کرده است و نمیخواهد، آزادانه فکر کند و از تارهای عنکبوتی او خود را نجات دهد، سخت ناراحت بوده و سوالات و مسله هائی در برابر او قرار میدهد که همگی نقد طرز تفکر یک بعدی ارسطو است.
و این کار را نه بدان جهت میکند که ایراد و اشکالی برای رفیق و دوست علمی خود فراهم کرده باشد و بلکه بدان جهت که شاید این دانشمند بزرگ ایرانی به خود آمده و از بند ارسطو رهایی یابد. البته مدت ها بعد هم یحیا نحوی فیلسوف اسکنداریی و زکریا رازی، ریاضی دان و دانشمند و فیسلوف ایرانی، هم ارسطو را مورد نقد و انتقاد قرار داده و کار ارسطو را در طبقه بندی مفاهیم کلی و بیهوده و یا غلط دانسته بودند. چرا که معتقد بودند، در قرون متمادی تعلیمات ارسطو ، مادر دانش بشری و معرفت جهان علم بوده است و اساس فلسفه و سایر علوم در چهار چوب این افکار حل و فصل میشده است و از این رهگذر بشر به جایی نرسیده است ، نه در قسمت علوم مادی و نه د ر کشف حقایق و اسرار و رموز عالم ماوراء طبیعت .
شیخ شهاب الدین سهروردی نیز یکی از این افراد انگشت شمار جهان علم و فلسفه است که این قلعه پولادین ارسطو را درهم میریزد.
طریق رسیدن به حقایق علمی را نمیتوان در یک کادر و روش ، محدود و محصور کرد. برای رسیدن به حقایق علمی در جهان طبیعت ، یا راه و روش استدلال ریاضی مفید است و یا راه و روش استدلال تجربی . یعنی یا راه استناد به تجربه و آزمایش و یا توسل به استدلالات هندسی و ریاضیات .
اما همیشه در علوم ریاضی و علوم محاسباتی، و آزمایشگاهی، سؤال هائی مطرح میشود که بدون جواب میماند. مثلا نیروی جاذبه زمین، و چگونگی ایجاد و یا منشاء آن برای انسان و آدمیان نه از طریق محاسبات ریاضی و نه از طریق آزمایش و خطا ، ممکن و میسر نیست ،
اینجاست که دانشمندان ایرانی، مخصوصا سهروردی، این سؤال را مطرح میکند که در این جور موارد به چه چیزی باید توسل جست؟ سهروردی میپرسد در مواقعی که علم بشری در میماند از چه طریق میتوان به حقیقت رسید؟ و یا به طور کلی، جهان متافیزیک که استدلالات و منطق ارسطو برای توضیح آن به هیچ وجه کافی نیست، و با چند مقاله قرار دادی و ترتیب صغری و کبری ، نمیتوان به آنها راه پیدا کرد، چگونه میتواند کشف و مشهود شود. و همین استدلال سهروردی، دست مایه فکری خیلی از فلاسفه غربی قرار گرفته است , به طور مثال ، اساس نوشتن کمدی الهی دانته تنها بر همین یک ادعای سهروردی بنا شده است.
مولانا در این زمینه میفرماید:
فلسفی گوید ز معقولات دون
عقل از دهلیز، می ناید برون
فلسفی منکر شود در فکر و ظن
گو برو، سر را بدان دیوار زن
نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
فلسفی مر دیو را منکر بود
در هماندم سخره دیوی بود
گر ندیدی دیو را ، خود را ببین
بی جنون نبود ، کبودی بر جبین ( جای مهر بر روی پیشانی، از نظر مولانا نشانه جنون است. دیگه مولانا از این واضحتر چجوری بگه که آن دیو تو هستی که بر پیشانیت نقش مهر بسته شده است، چرا که فقط یه مجنون و دیوانه اینچنین نماز میخواند و نه یه انسان عاقل و کسی که در دنیا زندگی میکند و پا هایش بر روی زمین است. )
سهروردی میگوید: عالم هستی را ابعاد مختلف است و ابعاد آن به عدد مردم است و با دید یک بعدی نمیتوان آن ابعاد مختلف را دید. در حالی که نظام ارسطویی، یک نظام تعدیل شده را برای جوامع بشری بوجود میآورد و نظام ادبی، فرهنگی و بالاخره فکری را برای مدتی نا محدود، ثابت نگاه میدارد و از اینجا است که گفته اند، نظام ارسطویی نظام مهار کنندهٔ افکار و اندیشهها هست. در حالی که سهروردی به بیان روشن و روشن بینی و دل آگاهی خاص میگوید: دانش و حکمت بر دسته و گروهی خاص وقف نباشد، تا لازم آید که پس آن درهای تابش انوار روحانی بسته گردد ( غیر مستقیم به حضور آخوند احتیاجی نیست) و راه حصول و فزونی دانش بر جهانیان بند آید و دریافت حقایق حکمیه ممنوع گردد.
افلاطون میگه که ارباب هنر هیچ گاه در هنر خود متأثر از عقل نمیباشند و بلکه متأثر از وحی و الهامند، هنرمند آن کسی است که به اتکا وحی و الهام، اشیائی را بیافریند در نهایت زیبائی ( صفحه ۱۸۷- ۱۹۰ از قصه الفلسفه الیونانیه)