مهر ۲۴، ۱۳۹۰

به ترنم نسیمی دل من ترانه میزد


حکمت و معرفت و دانش واقعی‌ اکتسابی نیست و نمیتوان آنرا منتقل کرد، بلکه حقایق همه در درون آدما نهفته است. و این آگاهی‌ در درون آدما به ودیعه گذاشته شده است، ولی‌ اکثرا از وجود آن بی‌خبر و غافلند و معنی‌ جهل هم همین غفلت میباشد. و کار معلم این است که راه بیفتد و مردم را متوجه این حقیقت بکند و آنها را از وجود این گنج درونی‌ باخبر سازد و آنها را وادار کند تا در ضمیر ناخداگاهشان جستجو کنند و این علم نهفته را از درون خویش بیرون کشند. و این کار را معلم با بحث و پرسش پی‌ در پی‌ و ایجاد فکر و اندیشه در دیگران انجام میدهد. این کار باعث میشود تا آدما حقایق را در درونشان کشف کنند و آنرا بهتر درک کنند و هم بهتر به خاطر بسپارند و هم بهتر به یاد بیاورند. اثبات این ادعا که علم و آگاهی‌ در درون انسانها نهفته است، هم بسیار ساده میباشد، چرا که اگر آدما این دانش را در درون خویش نداشتند، هنوز در غارها زندگی‌ میکردند.


روش سوال و جواب، تفکر و تحقیق و بحث روشی‌ هست که در کشور عزیز ما ایران بهش توجه نمی‌شه و آموزش به شکل تحمیلی، اجباری و گاهی تا حد شکنجه صورت می‌گیرد، و این میشود که مردم با وجود تحصیلات دانشگاهی، قدرت درک حقایق و تمیز خرافات از دنیای واقعی‌ را از دست داده و این قوهٔ تا این حد پایین مونده که به آخوند ابله اقتدا میکنند و یک بی‌سواد مرتجع رو الگو قرار داده و حساسترین و مهمترین مسائل زندگی‌ را از روی تراوشات مغز علیل وی تقلید میکنند، کاری که یه میمون رو هم به خنده میندازد.

در ضمن برای اینکه یک انسان رو وادار و قادر به انجام هر نامردمی و زشتی بکنی‌، کافیه که توی جهنم بیندازیش. یعنی‌ محیط رشد طبیعی رو ازش بگیری و اجازه ندی از طبیعت خودش پیروی کنه. آدم رو تو همچین جهنمی بنداز، خواهی‌ دیدی که دست به قتل و غارت و دزدی و تجاوز و هر جنایتی که از تخیلش زایده می‌شه، می‌زنه تا خودش رو از این جهنم رها کنه و خلاص بشه.
اگر عشق و ایمان یعنی‌ به هدف رسیدن، پس نفرت نیز یعنی‌ سرخوردگی و یاس و ناامیدی و دست نیافتن، و این نفرت غلیظ‌تر و دو برابر می‌شه وقتی‌ این نرسیدن‌ها و دست نیافتن‌ها در رابطه با آنچه که هدف طبیعی انسان از ابتدأ پیدایش با او بوده است، قرار بگیره. یعنی‌ انسان ساخته شده که بخوره، تو خوراک رو از او بگیر، انسان ساخته شده که بیاشامه، تو آب را از او بگیر، انسان ساخته شده که عشق بورزه، تو او را مانند یک انسان نیمه کار از ناف به پایین ناقص و فلج کن. و بعد ابلهانه از یک همچین انسانی‌ وارستگی بطلب و ازش انتظار انسانیت داشته باش.