اسفند ۱۶، ۱۳۸۹

به جون تو نباشی‌ .... اصل حاله


عشق انتقام طبیعت و خدا است،
کاری که با آدم بیچاره کرد،
یعنی‌ خدا به تو عشق رو میده و رهات می‌کنه، حالا برو خودتو به در و دیوار بکوب.

عشق بزرگترین انتقام خدا است، خدا انسان‌ها رو با عشق مجازات می‌کنه،

عشق به یه غریبه بی‌ارزش با علم اینکه میشناسیش و میدونی‌ موجودی پست فطرت و نفرت انگیزی است و در عین بی‌ ارزشی و بی‌ شخصیتی‌ که همه وجودش رو تشکیل میده ولی‌ این قدرت رو داره که بهت توهین کنه و بهت ظلم کنه و تو مستأصلی و نمیتونی‌ خودت رو ازش جدا کنی‌.

عشق به بچه‌ای که از نظر جسمی‌ یا روحی‌ آسیب دیده است و تو با یک دنیا عشق به این موجود که عزیزترین تو می‌شه هیچ کاری نمیتونی‌ برایش بکنی‌ و ناچاری هم زجر کشیدنش رو با هزار چشم شاهد باشی‌ و هم با دلی‌ آکنده از خون نگاه حقارت و در بهترین حالت نگاه ترّحم غریبها رو ببینی‌ و دم نزنی‌.


عشق به پول در حالی‌ که هر چه تلاش میکنی‌ بهش نمیرسی و مثل موش حریصی که مرتباً در یک راهروی زیر زمینی‌ و تاریک در حال رفت و آمده در جستجوی پول به در و دیوار میکوبی و هر چه بیشتر تلاش میکنی‌ و صرف جویی میکنی‌، کمتر بهش میرسی‌.

عشق به قدرت که تا حد یک خزنده که در لجن زار سینه خیز میره، تو رو مجبور به تسلیم می‌کنه و تو رو وادار می‌کنه هزاران بار با ارزش‌های انسانی‌ خودت معامله کنی‌.

عشق به مواد مخدر به الکل و یا به هر محرک خارجی‌ که تو رو از واقعیت زندگیت جدا می‌کنه و تو رو به مفلوکی متعفن تبدیل می‌کنه که حتی آینه هم از دیدنت تیره می‌شه.


عشق به خودت که علت تمام ناکامیها و تلخی‌ هاست و از تو موجودی منفور، مزاحم، غیر قابل تحمل، چندش آور، و در عین حال ضعیف و پر توقع میسازه، تا جای که حتی مادرت، برای فرار از تو منزل به منزل می‌‌گریزه.

عشق به .....

و خدا اولین بار این عشق را به شیطان داد و شیطان به جرم عاشقی به جرم وفاداری به خدا به جرم اینکه نخواست بجز خدا در مقابل کس دیگری سر تسلیم فرود بیاورد و کس دیگری رو دوست داشت باشه تا ابد نفرین شد. و خدا انتقام تمرد شیطان را با عشق گرفت.

و بعد فکر میکنی‌ کجا رو اشتباه کردی که دچار عشق شدی. چه کردی که خداوند عشق رو بهت هدیه داده، و تا به خواهی بفهمی، آنچنان شکستی که هیچ بند زنی‌ نمیتونه تکه پاره‌ات رو به هم بچسبونه.

و با وجودی که میدونی‌ عشق انتقامی بیش نیست، ولی‌ این رو هم میدونی‌ که زندگی‌ بدون عشق مثل غذای بیمزه و به ظاهر سالم ولی‌ پر از میکروب بیمارستان می‌شه که فقط یه مریض می‌تونه تحملش بکنه، زندگی‌ بدون عشق درست مثل اینه که این غذای بیمزه و بدشکل رو هر روز سر یه ساعت معیّن بخوری.

و حتی این انتخاب که آیا باید عاشق بود یا به خوردن ،غذای بیمارستان ادامه داد ، به اختیار تو نیست.
مریم

در مزرعه وجود شما، عشق، بذر هر خوبی‌ و بذر هر بدی است. دانته

خالق و مخلوق هرگز بی‌ عشق نبوده اند و این عشق یا غریزی است و یا اکتسابی و تو خود از این نکته نیک‌ آگاهی‌. ( از اینجا بحث معروف ویرژیل در باره‌ عشق و طبقه بندی خاص آن که ساکنان هفت طبقه برزخ که از روی آن طبقه بندی شده اند شروع میشود. و این تقسیم بندی طبق منطق ارسطو صورت گرفته و دانته که کتاب فلسفه ارسطو را خوانده است قاعدتاً از این نکته نیک‌ آگاه است و بر این منطق وقوف دارد. عشق غریزی یعنی‌ عشق فطری و جاذبه‌ای که آدمیان و حیوانات و نباتات را به سوی هم میخواند. عشق اکتسابی یعنی‌ عشق ارادی که بشر طبق اختیار خود و از روی صلاح اندیشی‌ رو به آن می‌‌آورد. خالق و مخلوق هرگز بدون عشق نبوده اند یعنی‌ چه آفریدگار و چه آفریدگان کاری را جز از روی عشق، انجام نمیتوانند داد، منتهاا بعدا توضیح داده میشود که این عشق میتواند علاقه‌ای نیکو یا علاقه‌ای بد باشد. )
و عشق غریزی هرگز به راه خطا نمی‌رود اما آن دیگری به عکس، یا از ناشایستگی معشوق و یا از کمی‌ فزون از حد اشتیاق و یا از زیادی فزون از حد آن، در معرض خطا است. یعنی‌ عشق ارادی از سه راه اشتباه میتواند کرد، ۱- یا اینکه متوجه هدفی‌ شود که قابلیت و استحقاق آن را نداشته باشد، ۲- یا آنکه زیاد از حد حرارت بخرج دهد ۳- یا حرارت کافی‌ به خرج ندهد

اما چون عشق به هر حال دست از خدمت به آنکس که در وجودش خانه دارد نمیتواند برداشت، به ناچار جمله کسان از کینه توزی به شخص خویش در امانند.

تقسیم بندی اول: وقتی‌ که عشق به سمت بدی منحرف میشود ولی‌ چون این بدی نمی‌تواند به سمت خود شخص و یا به سمت پروردگار متوجه باشد به ناچار به صورت بد خواهی نسبت به دیگران در میاید، این چنین عشق خود به سه قسمت فرعی تقسیم میشود که هر یک از آنها مربوط به یک طبقه از سه طبقه نخستین برزخ است، طبقه اول غرور، طبقه دوم حسد، طبقه سوم خشم.

تصویر از Louise Abbema نقاش فرانسوی به نام Full Resolution