کیومرث
فردوسی اولین شاه باستان رو کیومرث مینامد.
پژوهندهٔ نامهٔ باستان ..... که از پهلوانان زند داستان
چنین گفت، کین تخت و کلاه ..... کیومرث آورد و او بود شاه
وقتی که آفتاب در برج حمل قرار گرفت ( یعنی روز اول فروردین ) و جهان ساخته شد، کیومرث بر روی زمین قرار میگیرد که اولین انسان روی زمین میباشد.
کیومرث شد بر جهان کدخدا ای.....نخستین به کوه اندرون ساخت جای
کیومرث و دیگران که بعد از کیومرث خلق میشن، زندگی رو در کوه آغاز میکنه، و لباس آنها پوست پلنگی هست که در بر دارند. کیومرث سی سال پادشاهی میکنه، در زمان او، دد و دام و هر جانور دیگری، دو به دو، (یک نر و یک ماده)، به آسودگی در کنار او، زندگی میکنند و مطیع وی میباشند.
کیومرث پسری داشت که او را سیامک نام گذاشته بود ، پسری با ظاهر نیک و درونی همچون پدر هنرمند و دلیر. کیومرث دل در گرو مهر فرزند داشت و به امید فرزند زندگی ش پر از معناا بود و دلش شاد، به جان او را دوست داشت و حتی فکر جدایی از پسر او را میسوزاند.
به جانش بر از مهر گریان بودی ..... ز بیم جدایش بریان بودی
آنها روزگار خوشی داشتند و کسی با آنها سر دشمنی نداشت تا اینکه اهریمن بد کردار به روزگار کیومرث حسد برد.
اهریمن پسری داشت که مثل گرگ قوی و به واسطه جنگهای بسیار مهارتها آموخته بود. این دیو بچه تصمیم به جنگ با سیامک گرفت و همه رو هم از قصد خود آگاه کرد، و هدفش تاج و تخت پادشاهی بود.
خبر به سیامک رسید. سیامک چرم پلنگ را به تن کرد، چرا که آن زمان نه جوشنی بود و نه آئین جنگی، و به جنگ دیو بچه شتافت.
سیامک بیامد، برهنه تنا .... بر آویخت با پور اهریمنا
بزد چنگ وارانه دیو سیاه ...... دو تا اندر آورد بالای شاه
اهریمن، با یک کمند سیامک را به خاک افکند و کمرگاه او را شکافت و او را کشت.
خبر کشته شدن فرزند به کیومرث رسید. روزگار برای او سیاه شد، آشفته حال و ضجه کنان از تخت به پایین آمد و به کوه پناه برد.
دو رخساره پر خون و دل سوگوار ..... دو دیده پر از نم، چو ابر بهار
از لشگر صدای ضجه و گریه بلند شد، و دد و مرغ و دیگر جانورن بر سرو سینه زنان با او به سوی کوه با سوگواری و درد رفتند.
و این احوال یک سال طول کشید، سپس سروشی به کیومرث رسید که ناله و زاری کافیست، سپاهی تشکیل بده و به جنگ دیو برو تا هم زمین را از وجود آن دیو بد کردار خالی کنی و هم دل خودت را از کینه.
سپه ساز و برکش به فرمان من .... بر آور یکی گرد از آن انجمن
از آن بد کنش دیو، روی زمین ....... بپرداز و پرداخته کن، دل ز کین
کیومرث از آن پس برای گرفتن انتقام خواب و خوراک نداشت.
وزان پس به کین سیامک شتافت .... شب و روز، آرام و خفتن نیافت
سیامک یک پسر داشت که جایگاه ویژهای نزد پدر بزرگ خود یعنی کیومرث داشت، اسم این پسر هوشنگ بود، که هوش و فرهنگ از وجودش ساطع میشد.
خجسته سیامک یکی پور داشت .... که نزد نیا، جاه دستور داشت
گران مایه را، نام هوشنگ بود .... تو گفتی همه هوش و فرهنگ بودکیومرث، هوشنگ را به نزد خود خواند و از حال خود و تصمیمش وی را آگاه کرد، و به او گفت که سردار سپه شود که او جوان است و چیزی از زندگی کیومرث نماند
چو بنهاد دل کینه و جنگ را .... بخواند آن گرانمایهٔ هوشنگ راهمه گفتنیها بدو باز گفت ..... همه رازها بر گشاد از نهفتترا بود باید، همی پیشرو .... که من رفتنیم، تو سالار نو
سپس لشگری از پرنده و درنده، پلنگ و شیر، گرگ و ببر و دد و دام فراهم کرد و به جنگ دیو شتافتند. از پس لشگر کیومرث و در جلو هوشنگ سپاه را به میدان بردند. دیو با ترس نگاهی به خاکی که بر آسمان بلند شده بود کرد، و لشگر به او امان نداد و هوشنگ به مانند شیر، جهان را برای دیو تنگ کرد، و سر از تنش جدا کرد.
بیازید هوشنگ، چون شیر چنگ ...... جهان کرد بر دیو نستوه، تنگ
به پای اندر افکند و بسپرد خوار ..... دریده بر او چرم و برگشت کار
چو آمد مر آن کینه را خواستار ..... سر آمد کیومرث را روزگار
کیومرث بعد از این کین خواهی توانست، به دنیای دیگه سفر کنه و روزگارش را در این دنیا به پایان برساند. کیومرث از دنیا رفت و جای او را هوشنگ گرفت.
جهان چنین است و همه رفتنی هستیم
جهان سر به سر، چو فناست و بس
نماند بد و نیک بر هیچ کس
_______________________________________________
نام کیومرث در لغات نامهٔ دهخدا به این ترتیب معنی شده استکیومرث [ ک َ م َ ] (اِخ ) نام پادشاهی که اول در جهان پادشاهی کرده . (آنندراج ) (غیاث ). نام انسان اول نزد مجوس . (مفاتیح العلوم ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پادشاه اول طبقه ٔ پیشدادی ، و لقب او گِلشاه بوده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نخستین کیومرث آمد به شاهی گرفتش به گیتی درون پادشاهی .چو سی سالی به گیتی پادشا بودکه فرمانش به هر جایی روا بود.مسعودی (از یادداشت ایضاً).پارسیان از کتاب آبستا که زردشت آورده است شریعت ایشان را چنین گویند که از گاه کیومرث پدر مردم ، یعنی آدم ، تا آخر یزدجرد شهریار چهارهزاروصدوهشتادودو سال و ده ماه و نوزده روز بوده است . (مجمل التواریخ و القصص ص 11). و از گاه کیومرث تا این وقت دویست ونودوچهار سال و هشت ماه گذشته بود، و بدین سخن آن می خواهد که کیومرث آدم بوده است نزد ایشان ، و اﷲ اعلم به . (مجمل التواریخ و القصص ص 22).جهاندار شاه اخستان کز طبیعت کیومرث طهمورث امکان نماید.خاقانی .