مهر ۲۲، ۱۳۸۸

شرحی بر فریدون

شرحی بر داستان فریدون

داستان فریدون یکی‌ از معروفترین داستانهای شاهنامه است، ماجرای مردی که ظلم و ستم رو از ایران پاک می‌کنه، ولی‌ به جای انتقام از دشمن ایران که هزار سال باعث نابودی و ویرانی مملکت و اخلاق و معنویات بین ایرانیان شده بودند، آنها رو می‌بخشه و به زندانی کردن ضحاک یا عامل اصلی‌ ظلم، در کوه قناعت می‌کنه، ولی‌ همین فریدون انتقام قتل ناجوانمردانهٔ پسر کوچکتر خود را از پسران بزرگتر خود می‌گیرد، و اینجا این سوال مطرح می‌شه که، چرا فریدون از سر تقصیر ضحاک که ایرانی‌‌ها رو قاتل عام کرده و جامعه ایران رو به انحطاط اخلاقی‌ کشانده می‌گذرد، ولی‌ وقتی‌ پای پسرانش در میان است، این گذشت رو انجام نمیدهد و تا آنها را مجازات نکند از پا نمی‌‌نشیند، علت آن بخشش از کجا ناشی‌ می‌شه و معنای این انتقام چیست؟

به نظر من، در اینجا فردوسی‌ ظرافتی رو به خرج میده و فلسفه‌ای رو مطرح می‌کنه که می‌شه به جرات گفت که تا کنون هیچ بزرگی‌ در دنیا به این فلسفه اشاره نکرده، و این درایت و هوش سرشار فردوسی‌، انسان رو به شگفتی و‌ا میدارد.

فردوسی‌ میگه، فریدون ضحاک و عوامل وابسته‌اش را می‌بخشه و انتقام نمیگیره، چرا که وقتی‌ پای یه ملت یا جامعه‌ای در بین هست، انتقام نه تنها سودی ندارد بلکه بلا و آتشی هست که اگر شعله‌ور شود که نه فقط خون گناهکاران بلکه رودی از خون بیگناهان نیز جاری خواهد شد و مردم بیگناهی نیز خواهی‌ نخواهی پایشان به ورطهٔ انتقام باز خواهد شد و خشک و تر با هم خواهند سوخت.

چرا که انتقام از دشمنانی که هزار سال بر ایران استیلا داشتند و ایران را چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی به ویرانی و تباهی کشاندن، نه تنها نمیتونه جبران خرابی‌هایی‌ که آثارش رو هم‌اکنون می‌شه دید، کند، بلکه باعث خرابیهای جدید و ویرانیهای سهمگینتری نیز خواهد شد و به مثابهٔ آب ریخته شده‌ای خواهد شد که جمع کردنش ناممکن میباشد و در ضمن ساختن یک جامعه نو با ریختن خون بیشتر و ایجاد کینه در گروه‌های دیگری که قبلا به گره ظالم به یک یا چند دلیل وابسته بوده اند، به مثابه کشاندن آتش به زیر خاکستر و تخم دشمنی افشاندن است. چرا که وابستگان کسانی‌ که مجازات میشوند، هنوز در آن اجتماع وجود دارند و بی‌شک با این انتقام به دشمنانی آشتی‌ ناپذی تبدیل خواهند شد.

دشمنانی که به انتظار لحظه و موقعیت مناسب خواهند نشست تا انتقام خویش را بستانند، و این چرخه انتقام همچنان ادامه پیدا خواهد کرد تا سرانجام به نابودی کامل ملتی بیانجامد. بنا بر این فریدون که فر ایزدی دارد با تشخیص این مطلب تصمیمی رو اتخاذ می‌کند که به نفع ملتی تمام میشود و به خاطر صلاح جامعه و سالم سازی آن، دشمنی را که پدرش را کشته و کشور عزیزش را به ویرانی کشانده است، را می‌بخشد.

(فریدون که یک ایرانی‌ است دشمنی مثل ضحاک را میبخشد ولی‌ آخوندهای بیسواد و وحشی و پر از کینه و غیر ایرانی‌ درست بعد از انقلاب جنایاتی رو در لوای انتقام انجام دادند، که ایرانی‌ تا روزی که زنده است، میبایستی شرمسار باشد، و با کشتن ناجوانمردانهٔ صدها نفر از بهترین ایرانی‌ها، دل فرزندان و مادران و پدران این مرزو بوم رو خون کردند، تیر بارانهای پشت سر هم در پشت بام مدرسهٔ علوی که در آن افسران شاه یکی‌ پس از دیگری تیرباران شدن، افسرانی که تنها جرمشان خدمت به کشور و شاه بود، نه کسی‌ رو کشته بودند و نه خلاف دیگری انجام داده بودن، افسرانی که سالها زحمت و مبالغ هنگفتی خرج تحصیل آنها شده بود و جز سرمایه‌های این مملکت محسوب میشدند ولی‌ به خاطره توحش و روحیه ابلیس گونهٔ افرادی مثل خلخالی جلاد که ۴ کلاس سواد قرآنی داشت، این بی‌ گناهان وحشیانه به قتل رسیدند، و جامعه هنوز دارد از این انتقام رنج میبرد.

و یا کشتار جوانان بیگناه که همه جرمشون اعتقاد به یک مکتب فکری یا از آن کمتر فرختن یک روزنامه مربوط به یک سازمان بود، در زندانهای آخوندی گروه گروه به رگبار تیر‌های خشم‌و کینه بسته شدند و حتی پول تیرهایی که پیکر نحیف و بیگناهشن را از هم درید، از عزیزانشون گرفتن و تعداد بیش از ۶ هزار از بهترین جوانان این مملکت بی‌ هیچ دلیلی‌ کشته شدند، و یا جوانان باغیرت و همیتی که در جبهه‌های جنگ به جرم وطن دوستی‌ تکه تکه شدن چرا که آخوند ابله کشور داری رو با دزدی و تقلب یکسان می‌دانست و بدون کمترین دانشی در جهت کشور داری و بدون کوچکترین اطلاعاتی‌ از سیاست خارجی‌، این همه جوون رو به کشتن دادند یا باعث نقص جسمی‌ و روحی‌ آنها شدند. بگذریم، خدا خودش بهتر میدونه.

ولی‌ آنجا که پای مجازات گناهکاری در میان است و انتقام ایجاد درس عبرتی برای جامعه می‌کند ، حتی اگر پای عزیزان پادشاه نیز در بین باشد، این عدالت باید اجرا شود، و انتقام با درس عبرت و پاکی‌ جامعه از عنصر شر و فساد، یکسان خواهد بود، هر چند که این انتقام دل‌ فریدون رو خون می‌کند و تا آخرین نفسی که میکشد از این غم، دلی غمین و چشمی پر آب دارد.

( به خداوندی خدا قسم که در هیچ جای دنیا، و در هیچ مکتبی‌، اینچنین فرهنگ و درایت و شعوری نهفته نیست و‌ای کاش این کتاب، راهنمایی برای چگونه زندگی‌ کردن، و کتاب درس و آیین زندگی‌ ایرانیان میشد، افسوس که از شاهنامه اونطور که باید و شاید و سزاور بوده و هست، استفاده نکردیم و نمی‌کنیم. )

نکتهٔ مهم دیگه‌ای که فردوسی‌ در داستان فریدون به آن اشاره می‌کند و آن را به تصویر میکشد، نقش تربیت و آموزش در زندگی‌ آدمهاست، ( امروز هم بشر به این نتیجه رسیده که هیچ انسانی‌ حتی انسانی‌ در حد هوشمندی کسی‌ مانند انیشتن هم نمیتواند، بدون آموزش و تربیت صحیح، کارآمد و مدرن و منطقی‌ و قابل قبول در یک جامعه زندگی‌ و عمل کند و بدون آموزش و تربیت، در حد یه وحشی که فقط نیروی غریزه او را به پیش میبرد، خواهد ماند)، به همین دلیل فردوسی‌، حتی در بارهٔ‌ خصوصی‌ترین مرحلهٔ زندگی‌، یعنی‌ انتخاب همسر، به پسرانش آموزش میدهد ( فریدون به پسرانش یاد میدهد که چگونه همسر خود را انتخاب کنند)

و اینکه فریدون به پسرانش راه و رسم ازدواج و چگونگی انتخاب همسر را یاد میدهد، در واقع پند فردوسی‌ است که می‌گوید آدمها رو باید تربیت کرد، به آدمها باید مطالب و راه و رسم حتی خصوصی‌ترین روابط رو باید آموخت، انسانها تا تحت تاثیر تربیت قرار نگیرند، تنها با تکیه بر شعور به جای نخواهند رسید، چرا که همه ابنای بشر از این موهبت که شعوری خود ساز و آگاه داشته باشد بهره‌مند نیستند، باید از طریق تربیت انسانها رو ساخت، باید به آنها یاد داد. بنابر این مادران ایرانی‌، کودکانشان را از همان روز اول، آموزش بدهند که اولا کارهایشان را خودشان انجام دهند، یعنی‌ به محض اینکه کودک توانست بنشیند، میبایستی خودش خوراکش را بخورد و مادر ایرانی‌ تا وقتی‌ که کودک به سن ۸ یا ۹ سالگی می‌رسد، خوراک در دهانش نگذارد، و موجودی وابسته بار نیاورد که حتی برای خوردن هم نیاز به کمک داشته باشد، کودک وقتی‌ توانست راه برود، به او یاد بدهد که ظرف خوراک خویش را خود جمع کند، کودک وقتی‌ به سن ۳ سالگی رسید به او انجام کارهای سبکی مثل مرتب کردن اسباب بازیهایش و مرتب کردن جای خوابش را واگذار کند، به این ترتیب حس مسئولیت پذیری را در وی ایجاد کند، همچنین با بالا رفتن سن کودک، مسئولیت‌های بیشتری را به او بدهد تا هم کاری بار بیاید و هم زندگی‌ را جدی بگیرد، و بیش از همهٔ اینها میبایستی از همان روز اول چنان با کودک خود رفتار کند که با مهمان بسیار مهمی‌ که به منزل او وارد شده است، رفتار می‌کند، یعنی‌ همانگونه که با مهمانی که با وی بسیار رو درواسی به قول خودمون دارد، رفتار کند، در نهایت احترام و در نهایت جدیّت و منطقی‌ و ملاطفت، تا کودک با شخصیت و اعتماد بنفس قوی بار بیاید. چرا که علم امروز ثابت کرده است که شخصیت انسان از روز اول تا سن چهار سالگی شکل می‌گیرد. و رفتارهای کودک همان جوری میشود که میبیند، یعنی‌ از طریق دیدن رفتارهای دیگران، رفتار کردن را یاد می‌گیرد، و از طریق شنیدن و چگونگی‌ حرف زدن دیگران، حرف زدن و چگونگی‌ سخن گفتن را می‌آموزد، به همین دلیل هم کودک ما همانی میشود که ما هستیم، و وقتی‌ رفتاری غیر قابل قبول از وی مشاهده کردیم، وی را به خاطره ارتکاب آن، مجازات نکنیم، چرا که آینه شکستن خطاست، و کودک ما آینه یه تمام قد ماست.
و بزرگترین دلیلی‌ که اکثر ایرانی‌ها بسیار تنبل هستند و اعتماد بنفس وحشتناک ضعیفی دارند، همین شیوهٔ غلط تربیت ایرانیهاست که مادران ایرانی‌ فکر میکنند با انجام کارهای کودک و نوازش‌های بیجا و مدام، در واقع دارند به فرزنشان محبت میکنند.
نکتهٔ دیگری که می‌شه از داستان فریدون دریافت این است که بعد از استیلای ضحاک بر ایران، در ایران و ایرانی‌ تحولات ناخوشایندی پدید میاید. برادر کشی، حسادت، خودخواهی، رذالت، زیاد خواهی‌ رواج پیدا می‌کنه، فردوسی‌ در داستان ضحاک می‌گوید که هنر و معرفت و علم و راستی‌ در این دوران خوار می‌شه و پستی رذالت و ریا و دروغ و جهالت عزیز و ارزشمند می‌شه، نتیجه این دوران و تاثیر تربیت ضحاک ( حکومت اراذل و اوباش که امروز هم شاهدش هستیم) بر ایرانیان در داستان فریدون کاملا مشخص می‌شه، برادر کشی، انتقام، حسادت، زیاده خواهی، و نتیجه همه اینها رنج، پشیمانی و غم و غصه میباشد ( فریدون به درگاه ایزد مینالد که تا قبل از این هیچ شهریاری در ایران بدین سان کشته نشده، یعنی‌ به وسیله برادرانش به خاطر زیاده خواهی‌ و حسد و اینکه سرش رو ببرند و پیکرش را خوراک داد و دام کنند)

فریدون دنیا رو در بین پسرانش تقسیم می‌کنه ولی‌ قبل از آن آنها رو می‌‌آزماید و توانایهای آنها رو محک میزند، و تنها ایرج هست که از خودش عقل و درایت و شجاعت نشان میدهد و بنا بر این شایستهٔ مقام پادشاهی ایران میشود ( ایران و ایرانی است که شایستگی بهترینها را دارد ) و دیگران به سبب ناتوانی‌ و ضعف و ترسی‌ که نشان میدهند به پادشاهی ترکستان و روم یا غرب میرسند، یعنی‌ عقل و حکمت و شجاعت در ایران باستان بوده است . ولی‌ هنوز آنها پسران فریدون هستند، یعنی‌ بنی آدم اعضای یکدیگرن، یعنی‌ همهٔ ما از یک ریشه ایم ولی‌ آنها راه خودشان رو رفتند و با کشتن پاکی و محبت و بریدن سر بیگناه و پادشاه ایران، هم ایجاد غم و درد در ایران کردند و هم خودشان را از بین بردند.

فردوسی‌ در داستان فریدون، به قسمت و سرنوشت می‌‌تازد و خرد رو به جای قسمت و وسوسهٔ شیطان و خرافات میگذارد و می‌گوید که خدا عقل داده که خودت خوب را از بد و زشتی تشخیص بدی و کاری به قسمت و شیطان ندارد و به این ترتیب با خرافه مبارزه آشکار می‌کند و جواب شفافی رو در این زمینه میدهد. ( فریدون در جوابی که به نامهٔ پسرانش میدهد و آنها را در بهانه‌های که برای کشتن ایرج آورده‌اند محکوم می‌کند.)

از داستان فریدون، بسیار بیش از اینها میتوان حکمت و درس زندگی‌ بیرون کشید، باشد به وقتش.

پایان بخش اسطوره‌ای شاهنامه