مهر ۲۱، ۱۳۸۸

شرحی بر داستان طهمورث


شرحی بر داستان طهمورث


حکیم عالیقدر ایران زمین در داستان طهمورث، سر آمده تمام محققین و پژوهشگران علم انسان شناسی‌ و جامعه شناسی‌ عمل می‌کنه. فردوسی‌ ضمن اینکه از ادامه تکامل بشر حرف می‌زنه، یک رکن اساسی‌ رو هم به این تکامل اضافه می‌کنه و آن فرا گیری زبان و علم است و آن هم به چه زیبای ( اعجاب انگیزه).

طهمورث در تاجگذاری خود، به مردم این وعده و قول رو میده که بهترینها و هر چه که به سود انسانهاست را برای مردم مملکتش پیدا کنه و در اختیار آنها قرار بدهد، و آنها باید بهتر زندگی‌ کردن را یاد بگیرن، چرا که شایستگی بهتر زندگی‌ کردن را دارند.

یه مطالبی که اینجا جدا باعث شگفتی هست، اینه که، اگر دقت کرده باشید، امروز وقتی‌ انتخابات ریاست جمهوری در هر گوشه‌ از دنیا قرار است که اجرا بشه، در هر جای از دنیا که سیستم یک سیستم جمهوریست، کاندیداها برای اینکه مردم به آنها رای بدهند، مجبورن که وعده و قول‌های رو به مردم بدن (قول‌های که معمولا در حد همین قول هم خواهد ماند، البته اگه مردم خوش شانس باشند و عکس قولها رفتار نشه، نمونه هاش رو دیدیم که میگیم)، اینجا یک پادشاه که قرار نیست انتخاب بشه، به مردم وعده و قول بهترینها رو میده( یعنی‌ به مردم فکر می‌کنه، خودش رو خادم مردم میدون، و برای رضایت و خوشحالی مردم به آنها قول میده که همهٔ تلاشش رو بکنه ) جذابیّتی که این قسمت داستان داره این هست که هزاران سال پیش در این خاک کسانی‌ زندگی‌ میکردند که برای مردم بیشتر از امروز ارزش قائل بودند و حقوق انسانی آنها رو میشناختند و بهش احترام میگذاشتند و برای رضایت هر چه بیشتره آنها تلاش میکردند. توجه دارید که شاه برای گرفتن رای یا فریفتن آنها به مردم وعده و قول نمیده، شاه هم اکنون زمام امور و مملکت رو داره، و اصولاً احتیاجی به دادن قولهای اینچنین نداره، ولی‌ چرا این کار رو می‌کنه؟؟ برای اینکه به مردمش اهمیت میده، آنها رو در شکل رعیت نمی‌‌بینه که باید بهش خدمت کنند، بر عکس، خودش رو خدمت گذار این مردم میدونه( فردوسی‌ مقام شاه رو چیزی به جز خادم مردم نمیدونه، اعجاب انگیز نیست؟؟؟) برای من خواندن این قسمت از شاهنامه غروری ملی‌ به همراه داشت، من کاری به تاریخ ندارم که هزاران سال پیش، بزرگ مردی که نوشتن منشور حقوق بشر را به اون نسبت میدهند، در این خاک زندگی‌ میکرد یا خیر، مطلبی که برای من عین حقیقت هست و به مانند حکم الهی، خدشه‌ای بهش وارد نیست، و مو لایه درزش نمیره، همین چند بیت ساده هست که حکیم عالیقدر ایران زمین نوشته و به زیبای حقوق انسانها رو شرح داده و تاکید کرده که در اون زمان این حقوق از طرف شخص شاه رعایت میشده.

ولی‌ من هنوز قانع نشدم چرا فردوسی‌ این چند خط رو مینویسه، چرا فردوسی‌ مینویسه که طهمورث که پادشاه ایران هست، ضمن تاج گذاری از پیدا کردن بهترینها در دنیا و قرار دادن این بهترینها در اختیار مردم، حرف می‌زنه؟؟؟؟؟ چه پیامی فردوسی‌ در این چند بیت نهان کرده؟؟؟؟

طهمورث ضمن اینکه کم کم کشاورزی و دامداری رو به قول امروزیها صنعتی و مدرن می‌کنه( قابل کنترل می‌کنه)، فرهنگ این کار رو هم به مردم می‌‌آموزه و اخلاق انسانی‌ رو هم سفارش می‌کنه، به مردم اگر دامداری نوین رو می‌‌آموزه که چگونه دام پرورش بدهند و وحوش رو اهلی کنند، به همراهش مهربونی و رعایت حقوق حیوانات رو هم سفارش می‌کنه ( اعجاب انگیزه، و ما داریم از هزاران سال پیش صحبت می‌کنیم، زمانی‌ که فقط هفت جای دنیا آباد شده بود)، یکی‌ از گرفتاریهای مردم جهان سوم این هست که فقط صنعت و تکنولوژی از جاهای دیگه وارد کشورشون می‌شه، و فرهنگ استفاده از اون صنعت یا تکنولوژی به آنها داد نمی‌شه، این هست که در خیلی‌ موارد با سؤ استفاده یا استفاده نادرست از یک پدیده که هدف اصلیش راحت تر کردن زندگی‌ برای انسانهاست، در این جوامع مواجه میشیم ( همین مزاحمت‌های تلفنی که تقریبا یک نوع تفریح تو ایران هست می‌تونه به عنوان مثال، نام برده بشه، و من بارها تو یوتیوب این مزاحمت‌ها رو تحت عنوان موضوع خنده دار دیدم و متاسف شدم، برگردیم به موضوع بحث)، اینجا فردوسی‌ با ظرافت این نکته رو ذکر می‌کنه که اگه دامدری نوین یا کنترل شده رو انجام میدی، فراموش نکن که این موجودات هنوز دارای حقوق اند و تو به صرف پرورش آنها، این اجازه رو نداری که با آنها بد رفتاری بکنی‌، واقعا باعث غرور و مباحات این فرهنگ. 

اما به طهمورث میگن طهمورث دیو کش، و چرا این لقب رو بهش میدان؟؟؟؟ چرا فردوسی‌ به وی لقب دیو کش میده؟؟؟؟

من قبل از اینکه به این موضوع بپردازم، اول راجب به وزیر شیدسب بگم. فردوسی‌ میگه وزیر کاردانی که کم میخورد و زیاد فکر میکرد، حکیم بزرگ ایران زمین، رابطهٔ خوردن و فکر کردن رو به خوبی‌ می‌دونست که این دو چه رابطهٔ معکوسی با هم دارند، یعنی‌ زیاد شدن یکی‌ باعث کم شدن دیگریست. و از اون مهمتر بلافاصله فردوسی‌ میگه که این وزیر محبوب مردم بود( این ظرافتی که فردوسی‌ داره گاهی‌ منو به قدری به وجد میاره که بی‌ اختیار کتابو می‌بندم و چند دقیقه خودمو آروم می‌کنم) و مسلما وقتی‌ کسی‌ زیاد فکر می‌کنه، طبیعتا گفتارش هم متناسب تر و در نتیجه رفتارش هم معقول تر و در انتها محبوب خاص و عام.

مطلبی که همهٔ ما میدونیم اینه که تنها ابزاری که بر روی قلبها تاثیر گذار هست ، پندار، گفتار و کردار ما است، نیک‌ و بدش رو خودمن انتخاب می‌کنیم که نتیجتاً باعث برخورد نیک‌ یا بده دیگران با ما می‌شه و این یک اصل طبیعی ایست، اصلی‌ که هیچ منطقی‌ نمیتونه منکرش بشه. فردوسی‌ میگه کم میخورد که بیشتر فکر کنه. این بیشتر فکر کردن او را تا حد مشاوره شاه بودن بالا میبره و سزاوار میکنه.( من اینجا از کلمهٔ شاه به عنوان بالاترین استفاده کردم و نه معنای کلاسیکش که همون رهبر یا شاه هست) 

فردوسی‌ چنین مشاوری رو در کنار پادشاه قرار میده، چرا؟؟؟؟ برای اینکه فردوسی‌ از آدما قهرمان میسازه ولی‌ خدا نمیسازه، میدونه که توانای انسانها محدوده و انسانها احتیاج به مشورت، راهنمای و کمک دارند، هر چند که شاه باشن، و هر چند که شاهان به این مطالب بیشتر محتاجند

اما همهٔ این مطالب به کنار، مطلبی که شاهکاره این داستانه، مطلبی به اسم زبان و علم است.

سوال اینه که چرا فردوسی‌ به دیو که در همه جا به عنوان سمبل بدی معرفی‌ کرده، این نقش رو میده که به کیومرث دانش یاد بده، من برای اینکه بدونم آیا در این رابطه کسی‌ نظری داره یا نه، ( انسان هیچ وقت ناامید نمی‌شه و فقط ابلیس هست که نا‌ امید می‌شه) به هر حال من امیدوارم که یکی‌ به این سوال پاسخ بده یا حداقل نظرشو بنویسه، ولی‌ اگه کسی‌ نبود، فردا شب به همراه داستان مهم و کلیدی جمشید ( داستان جمشید یکی‌ از مهمترین داستانهای شاهنامه است از نظر من)، جواب این سوال رو از نظر خودم اینجا مینویسم. موفق باشید

دنبال سخن طهمورث

فردوسی‌ بعد از اینکه به وسیلهٔ طهمورث لزومات زندگی‌ روز مر‌ه جامعه از قبیل خوراک و پوشاک رو تامین می‌کنه، در پی‌ تأمین نیاز‌های روحی آنهاست (یکی‌ از عللی که سالهاست ایرانی‌ها در زمینه نو آوری در سطح بین‌الملل حرفی‌ برای گفتن نداشته اند ، همین دغدغه معیشتی روز مر‌ه و تنگی فضای تنفسی سالم بوده). 

دو نکته ظریف اینجاست که به اعتقاد من فردوسی‌ سعی‌ می‌کنه پیام گونه به خواننده ش برسونه،و هر دوی اینها می‌تونه در وجود دیو جلوگر بشه، نکته اول این هست که وقتی‌ انسان از نظر معیشتی تامین می‌شه، و دغدغه از بابت امرار معاش نداره، توجه انسان به طور طبیعی مأتوف به کار فکری می‌شه، و این کار فکری می‌تونه حامل نتایج مثبت و یا برعکس منفی‌ باشه، از نتایج مثبت این کار فکری می‌شه پرداختن به فرا گیری دانش، اختراعات، اکتشافات و تقویت نبوغ و استعداد بشری را نام برد، و از نکات منفی‌ آن می‌شه گرایش به افراط گریهای مصیبت بار، را ذکر کرد.

طهمورث به عنوان دیو کش ابتدا با دیو‌های گرسنگی و نیاز مندیهای جسمی‌ میجنگه و سپس وقتی‌ دغدغه نان از بین میره، دیو‌های دیگری گریبانش رو میگیرن. دیو جهل و نادانی‌ که در واقع همون دیو بزرگ خشمیگن که رهبریهٔ بقیه دیو‌ها رو به عهد داره، سر به شورش میگذاره و تلاش می‌کنه طهمورث رو در بند خودش نگاه داره، ولی‌ طهمورث از طریقه مبارزه، و پیروزی بر وسوسهٔ آنها ، این نیرو رو به سمت و سوی مثبت میکشه و به فرا گیری دانش میپردازه.

طهمورث معتقده که لازمه و بستر پیشرفت انسان، در درجه اول نداشتن درد سر معاش، و در کنار و به موازات آن داشتن اهرم یا محرکی که انسان رو به طرف تکامل فکری و روحی‌ هل بده که اینجا وزیر این نقش رو بازی می‌کنه ( در یک جامعه محرک یا اهروم می‌تونه سرمایه گزاریهای که جامعه در جهت حمایت و تقویت اعضای خودش کرده، باشه، به عنوان مثلا ساده کردن شرایط برای تحصیل و پژوهش‌های علمی‌ می‌تونه باشه) 

نکتهٔ دوم این هست که دیو خودخواهی‌، دیو دروغ، دیو نفرت، حسادت، تنگ نظری، خسّت، بی‌ رحمی و زیبا رویانی از این دست، وقتی‌ اینها آروم هستن که دیو جهل وجود نداشته باشه و سرکشی نکنه، وقتی‌ دیو جهل به اسارت درمیاد، برخی‌ از این دیو‌ها کشته میشن و برخی‌ به اسارت طهمورث درمیان. موفق باشید