مهر ۲۲، ۱۳۸۷

برزخ- سرود ۶ تا ۱۰


سرود ششم
طبقهٔ مقدماتی برزخ: دسته سهل انگارن

این سرود همچنان به دسته سهل انگاران اختصاص یافته است.
دانته و ویرژیل در بعداز ظهره پنجشنبهٔ پاک در قسمت مقدماتی کوه برزخ با عده‌ای تازه مواجه میشوند و با آنان به گفتگو میپردازند. در یک جا جمعی از این ارواح را می‌بینند و در جای دیگر با یک روح منزوی طرف صحبت میشوند. از آنجا که ارواح زیادی از دانته درخواست یاری میکنند، دانته دربارهٔ قدرت و تاثیر دعا از ویرژیل می‌پرسد و او پاسخی کوتاه دریافت می‌کند و در می‌یابد که بعدا توضیح کامل‌تری از سوی‌ بتاتریس، دریافت خواهد کرد.
یکی‌ از قهرمانان برجستهٔ برزخ و کمدی الهی روح مردیست به نام سردلو، که اهل مانتووا و از این راه همشهری با ویرژیل بود. وی آوازه خوانی دوره گرد ولی‌ از خاندانی نجیب بود که بعد‌ها عشق زیبا رویی او را به شاعری واداشت که به همین مناسبت هم توانست به معشوق خود بگوید که مرا معلم عشق تو شاعری آموخت. این آوازه خوان عاشق در سال ۱۲۰۰ میلادی به دنیا آمد و خیلی‌ زود هوس بازی پیشه کرد. اولین شکار او زن زیبایی بود به نام کنیتسا دارامانو که همراه او از خانه شوهرش فرار کرد. و شاید جای تعجب باشد که دانته با این زن در آسمان زهره در بهشت روبرو میشود. سپس محرمانه با دختر مردی که حامی‌ و سرپرست او بود ازدواج کرد و بعد دوباره به سراغ کنیتسا رفت و یکی‌ از عشّاق او شد، اما این بار برادر این خانم که به عکس شوهرش مردی غیرتمند بود، سخت به خشم آمد بطوری که سردلو فرار را بر قرار ترجیح داد و به پروانس و از آنجا به پرتغال و اسپانیا رفت و در آخر به پروانس برگشت و از آنجا با پسر پادشاه فرانسه به ایتالیا آمد و در آنجا به عللی که معلوم نیست زندانی شد، تا آنکه به دست پاپ کلمنت چهارم آزاد شد، و در سال ۱۲۶۹ در زمرهٔ اشراف درامد و ثروت و جایگاه بلندی به هم زد. چندی از مفسرین کمدی الهی اعتقاد دارند که وی بالاخره به دست برادر معشوقه اول خود کنیتسا کشته شد، از وی ۴۰ قطعه شعر بجا مانده که همگی‌ به زبان پروانسی میباشد.
دو شاعر با سردلو مواجه میشوند که ویرژیل را با لحنی دوستانه، همشهری مانتوایی خود مینامد، و او از دانته خواهش می‌کند که دربارهٔ نزاعی که سرزمین ایتالیا را به دو نیم کرده است به او توضیحی دهد، این توضیحات و کلا داستان ناگهان در وسط سرود قطع میشود و نیمهٔ دوم سرود تماما وقف حملهٔ نیش داری میشود که در آن خشم با استهزأ درامیخته است. این شدیدترین حمله‌ای است که دانته در کمدی الهی به فلورانس و ایتالیا و فساد اخلاقی‌ کشور خود می‌کند.

از آنجایی که ویرژیل (شاعر دوران باستان و کافری که به آیین مسیحیّت نگرویده است، که در اینجا رهنمای دانته و از نظر تمثیلی عقل بشری میباشد)، به تنهایی قادر نیست که از اسامی تمام ساکنان برزخ اطلاع داشته باشد و یا ساختار معنوی و یا نظام موجود، در برزخ را به درستی‌ به دانته توضیح دهد، پس حضور راهنمایی آگاه به این جزئیات در هر مرحله از این سفر لازم است تا این خلأ پر شود، در این قسمت از داستان، سردلو به عنوان راهنمای پیش برزخ انجام وظیفه می‌کند، کمی‌ بعد این استاسه یا استاسیوس است که این وظیفه را دنبال خواهد کرد و سپس نوبت به ماتیلدا خواهد رسید که توضیحاتی در باره‌ بهشت زمینی‌ ارائه خواهد داد، در این سرود ما هنوز در جایگاه ارواحی هستیم که با مرگی خشونت آمیز از دنیا رفتند.
توبه کنندگان آخرین لحظه،;از دانته درخواست کمک دارند. از شخصی‌ که ظاهراً بازی هستی‌ را بهتر از آنان انجام داده است، در نتیجه، شفاعت نقشی‌ موثر در این سرود بازی می‌‌کند، و این پرسش در ذهن دانته شکل می‌گیرد که نیروی عامل اصلی‌ در شفاعت چیست. بویژه هنگامی که ویرژیل این واقعیت را در کتابش منکر شده بود. دانته میل دارد بداند چگونه ممکن است، دعا‌هایش برای این ارواح، موثر واقع شود. از سوی‌ دیگر، پاسخ ویرژیل در باره‌ شفاعت به مانند "آتش عشق" توصیف شده است، یعنی‌ انرژی موجود در حس برادری معنوی که قادر است در عرض یک دقیقه، کاری را انجام دهد که روح توبه کار باید سالها وقت برای آن بگذارد. او همچنین توضیح میدهد که دعای پالیناروس، به گوش خداوند متعال نمی‌رسید، زیرا او یک کافر بود و کافرانی که در دوران باستان می‌‌زیستتند، فراسوی هر نوع رحمت و امرزش الهی به سر می‌‌برند. معنای مثبت آن این است که شفاعت همان رحمت در عمل است. یعنی‌ رحمتی جاری و موثر در بین ارواح زنده. این همان رحمتی است که نشانگر حس برادری قدیسان و طاهران می‌‌باشد. معنای منفی‌ آن هم به این قرار است که اخراج کافران از رحمت الهی، که برای دانته تا این اندازه غیر قابل درک و پرسش آفرین است و از مخالفت دانته برای پذیرفتن توضیحات ویرژیل در باره‌ این "مبحث بسیار مهم"، داد سخن میدهد و این موضوعی است که فقط بتاتریس قادر است در باره‌ آن توضیحاتی به دانته دهد.
دانته با شنیدن نام بتاتریس، برای نخستین بار از زمان شروع سفر ماوارای دنیای مادی، بسیار مشتاق میشود که به صعود از کوه ادامه دهد و بر این گمان است که همان روز، به ستیغ کوه خواهند رسید. این به نشانهٔ توهم موجود در ایمانی پر شور است و او در می‌یابد که مسیر تقدس، طولانیتر از آن چیزی است که او می‌‌اندیشیده و آمیزه‌ای از نور و تاریکی و تلاش و استراحت و صبر میباشد.

در طول قرون، بحث‌های زیادی در باره‌ شخصیت سردلوی دانته و سردلویی که در تاریخ به راستی‌ وجود داشته، انجام شده است. نام او هنوز هم برای بسیاری، ناشناخته است. سردلو واقعی‌، یکی‌ از آن شاعران ایتالیایی بود که در قرن سیزدهم در حفظ اشعاری به سبک پروانسی، تلاشهایی انجام داده بود. او ماجراجویی بیقرار و همیشه در حال سفر بود و از زندگی‌ رسوا کنندهٔ یک شاعر خوش سیما و باهوش که در دربار‌های پادشاهان گوناگونی چون دربار ایالت لمباردی و یا پیه من و همینطور هم اسپانیا و فرانسه حضور داشته است و سرانجام هم شخص کنت دو پروانس، را به عنوان حامی‌ و دوستاری مقتدر یافته بود. کمی‌ بعد او به خدمت شارل دانژو، شاه ناپل درآمده و به موجود ثروتمند و مقتدر و موقری درآمده بود. او در سنین پیری، و احتمالاً در دوران کودکی دانته از دنیا رفت. ظاهرا در حدود چهل شعر به سبک پروانسی بر جا نهاد. این تنها اطلاعاتی‌ است که از این شاعر قرون وسطایی در دست است. و باید به این نتیجه برسیم که دانته یقینا اطلاعات بیشتری از او در اختیار داشته است. بویژه در باره‌ سالهای آخر عمر سردلو در ایتالیا، تا او را به عنوان چهره‌ای شاخص در بخش برزخ خود آورده باشد. دانته او را نخست به عنوان روحی‌ منزوی که دورتر از بقیه نشسته و حالتی‌ موقر و بی‌ اعتنا نسبت به اطرف خود داشت و در حالی‌ که به سان شیری در حال استراحت بود معرفی‌ می‌کند.
وظیفه او در سرود بعدی، به عنوان راهنمایی دو شاعر برای ورود به دشت پر گًل شهریارن، به خاطر شعر معرفی‌ است که در واقع نوعی نوح خوانی برای یک بارون پروانسی بود و این شاعر در آن از تمام حاکمان اروپا خواسته بود که از قلب این قهرمان از دنیا رفته بخورند تا از شجاعت و مردانگی و قدرت او تا حدودی بهره‌مند شوند.

بدین سان، دانته در بین دو شاعر، یکی‌ به عنوان بزرگترین شاعر دوران باستان که در مدح و ستایش از امپراتوری روم شعر سروده بود و دیگری به عنوان شاعری معاصر که به نصیحت کردن حاکمان دوران خود مبادرت ورزیده بود، به راه خود ادامه میدهد. درین قسمت، دانته نه تنها راوی داستان، بلکه شاعر و معلم و سالک نیز هست.

سخنان حمله آمیز و حتی تا حدودی طعنه دار او، تصویری تاریخی است که با کمک آن، میشود تحلیلی دقیق و روشن از شرایط سیاسی ایتالیای سالهای ۱۳۰۰ به دست آورد. تصویری از قدرت استبدادی پاپ در راه اندازی جنگی داخلی‌، و گمگشتگی امپراطوری در برابر این اوضاع و تفرقه و جدایی موجود در بین ساکنان شهر‌های گوناگون ایتالیا و سقوط نجبایی که پیرو حزب گیبلین هستند و راه‌اندازی حکومت دموکراتیک گلفها، که سعی‌ در چنگ انداختن و فتح دولت‌های رو به سقوط دارند و بالاخره تصویری از فلورانسی رو به فنا که با شهروندانی فاسد و مغرور انباشته گشته است.

دانته با چنان طنز و لحنی نیشدار از این نکات سخن می‌‌گوید که خواننده بی‌ اراده به قدرت قلم دانته سر تعظیم فرود میاورد و بدون ذرّه‌ای درنگ سعی‌ دارد که گفته‌های دانته را در این مورد بی‌ چون و چرا بپذیرد.

در اینجا دانته چون عاشقی واپس خورده، از "فلورنس من" سخن می‌‌گوید و لحنی تلخ به کار میبرد. او سه بار، فلورانس را مخاطب قرار میدهد و از ساکنان آن به عنوان "ساکنانت، اتباعت و نجبایت" سخن می‌گوید، زیرا فلورانس برای دانته به مراتب بیش از شهروندان فاسد و منحرفش، ارزش و اهمیت داشته است، و هنوز هم در قلبش فلورنس من میبوده است.
دریغا ای ایتالیای برده، ‌ای میهمان خانه رنج، ای کشتی بی‌ ناخدا که در میان طوفانی سهمگین ر‌ه میسپاری، تو دیگر ملکهٔ سرزمین‌ها نیستی‌، فاحشه خانه‌ای هستی‌ ( این بند از سرود که در آن دانته به طور آشکار ازردهگی خود را از وطن نشان میدهد، و در آن وی نیز مانند حافظ که می‌گوید: معرفت نیست در این قوم خدایا مددی و یا دلم از ظلمت زندان سکندر بگرفت و یا به قول سعدی کبیر و شیرین سخن که می‌فرماید: نتوان مرد به سختی که من اینجا زادم، از معروفترین بند‌های کمدی الهی است، و غالباً در ادبیات ایتالیا مورد نقد و اقتباس قرار گرفته است. این چند بیت شرح حال امروز ایران رو به راحتی‌ نشون میدهد، ‌ای ایران برده، ای میهمان خانهٔ رنج، ای کشتی بی‌ ناخدا که در میان طوفانی سهمگین ر‌ه میسپاری، تو دیگر ملکهٔ سرزمینها نیستی‌، دریغ ایران که ویران شد،‌ای تفو بر این سرنوشت ).
سرود هفتم
طبقهٔ مقدماتی برزخ: درهٔ پادشاهان
سرود هفتم مثل سه سرود پیش مربوط به دسته سهل انگاران است ولی‌ این بار این سهل انگاران شاهان و شاهزادگانی هستند که توجه به امور دنیوی و جاه و جلال این جهانی‌ آنان را از توجه به معنویات باز داشته و از خدا غافل کرده است و فقط در دم مرگ دریافته اند که سعادت جاوید را فدای قدرت ناپایدار و بی‌ ارزش جهانی‌ کرده‌اند و این توجه آنان را به پشیمانی و توبه واداشته است. این دسته از ارواح در درون درهٔ پر گًل و خرّمی جای دارند که در دامنهٔ سنگلاخ وحشی کوهستان برزخ قرار دارد ولی‌ از جایگاه بقیه ارواح مجزا و نسبت به آن ممتاز است و تقریبا همان صورتی‌ را دارد که جمع فیلسوفان و هنروران دوران کهن در درون قلعه با صفا و روشنی در میان ظلمات طبقهٔ چهارم دوزخ دارند. (رجوع شود به سرود چهارم دوزخ)

در این سرود دانته و ویرژیل با شوخترین روح کمدی الهی که روح شاعر و آوازه خوان دوره گردی به نام سردلو میباشد، همراه میباشند و سردلو آنان را با این قانون کلی‌ برزخ آشنا می‌کند که در کوهستان برزخ چون خورشید غروب کند دیگر از کوه برزخ بالا نمیتوان رفت تا وقتی‌ که دوباره خورشید سر بر زند. بنابر این ... این دو مسافر دیار جاودان ناچاراً باید شب را در همانجا بیتوته کنند و صبحگاهن دوباره به راه افتند، معنای این از نظر تمثیلی انست که در تاریکی‌ جهل و بی‌خبری رو به سوی روشنی و رستگاری معنوی نمی‌توان رفت و این سیر رو به کمال باید در روشنای اطلاع و وقوف صورت گیرد و نه کور کورانه و از روی پیروی و تقلید.
سردلو خم شده و پای ویرژیل را میبوسد چنان که کوچکتران با بزرگتران کنند.
دانته دو شب دیگر را نیز به همین ترتیب مجبور به توقف میشود (سروه‌های ۱۸ و ۲۷ دوزخ)، ظاهراً اصل این فکر از انجیل گرفته شده است ( انجیل یوحنا باب دوازدهم: آنگاه عیسی بدیشان گفت: اندک زمانی‌ نور با شما است، پس مادامی که نور با شما است راه بروید تا ظلمت شما را فرو نگیرد و کسی‌ که در تاریکی راه میرود نمیداند به کجا میرود). در طول برزخ، خورشید اغلب به عنوان نماد الهی در نظر گرفته می‌‌شود. در نتیجه از دیدگاه مجازی داستان، معنای قانون کوه برزخ که هر نوع صعودی را از غروب آفتاب تا طلوع روز بعد آن منع می‌‌کند، بدین قرار است که هیچ نوع مراحل پالایش از سوی روح ممکن نیست تا زمانی‌ که خدای متعال اراده نکرده باشد و نور رحمت الهی بر سر فرو نتابیده باشد. تا هنگامی که چنین نوری نتابد، روح توبه کار فقط قادر است وقت گزرانی کند و منتظر بماند ( در همانجا که هست بماند، پایین برود یا در اطراف کوه برزخ بچرخد). چنانچه روح در زمانی‌ که در کمال بردباری به انتظار درخشش دوبارهٔ نور مانده است، بی‌ حوصله و منحرف از مسیرش نگردد، میتوان به امید روزی دیگر باشد، بدینسان، شبهای برزخی به معنای تاریکترین شب روح است که ارواح تازه به راه آمده را اغلب دستخوش سردرگمی و پریشانی و نامیدی عمیق می‌کند.
تقوا و پاک دامنی ارمغانی است که از سوی خدا به آدمی‌ داده میشود و فقط بدان‌ها داده میشود که تقاضای دریافت آنرا داشته باشند، و خیلی‌ کم پیدا میشود که تقوا و پاک دامنی به طور ارثی به فرزندان منتقل شود.
Salve Rengina دعایی است که در ان از حضرت مریم عذرا طلب نجات و رستگاری میشود.
قدیمی‌ترین تفسیر کمدی الهی در قرن ۱۴ نوشته شده است.

کدامین حلقهٔ‌ دوزخ شایستهٔ توست

ناله‌ای که از دهان آنان بیرون میاید از نأمیدی آنان است و نه از رنجی‌ که میبرند.

جامه حسنات ثلاثه را بر تن‌ نکردم .... حسنات ثلاثه سه پایه اصلی‌ دین مسیحیّت یعنی‌ ایمان، امید و احسان.

تاریکی(جهل) سدی در برابر نور اراده بوجود می‌آورد

آن گیاه بدتر از بذری است که آنرا پدید آورده است، همچنین میتوان گفت، آن گیاه برتر از آن بذری است که پدیدش آورده است.
در پایان سرود سردلو فهرستی از ارواح درهٔ پادشاهان و کارهایشان را به دانته عرضه میدارد که در آن جنبهٔ نیشخند و مزاح بر جنبهٔ تکریم و تحسین میچربد

دیر یا صومعه توابان(توبه کننده گان): ارواحی که مشغلهٔ ذهنی‌ داشته‌اند، این ارواح سومین گروه از دیر توابان هستند که در زمان حیاتشان، وظایف معنوی و روحانی خود را به دلیل کار و مسئولیت‌های دنیوی به دست فرامشی سپرده اند. آنها در اینجا یعنی‌ مقدمهٔ برزخ قرار دارند، زیرا نگرانی‌‌ها و دل‌ مشغولیّت‌های آنها برای خودشان نبوده بلکه برای دیگران بوده است. سایر ارواح مقدمه‌ برزخ، هنوز هم با گناهی که بدان لکه در شده بودند ، همراه هستند و در همین خصوص به بحث و گفتگو می‌‌پردازند و نگران خاندان و یا ملت خویش میباشند، همان گونه که بعدا در بخش بهشت خواهیم دید، دانته در این مکاشفه، صرفاً سعی‌ دارد مشهورترینها و سرشناسترین‌ها را در هر دسته معرفی‌ کند، از همین رو نیاز نیست که از خود بپرسیم در این قسمت چه ارواحی حضور دارند. حقیقت این است که به غیر از شاهان و دولت مردان و سیاستمدارن برجستهٔ تاریخ، نمونه‌های پایین تری نیز وجود دارند که شاید بتوان از والدینی که پیوسته نگران فرزندانشان هستند، نام برد. همینطور هم کسانی‌ که چنان عجول و شتابزده هستند که حتی در هنگام اجرای مراسم مذهبی‌، سعی‌ دارن هر کاری را با عجله به پایان برساندند. جالب اینجاست که دانته در کتاب "میهمانی" خود دقیقا از همین وضعیت سخن می‌گوید و با کسانی‌ که کاملا گرفتار کارهای خانوادگی، دولتی و یا مدنی هستند به طوری که فرصتی برای اندیشه‌های معنوی و روحانی ندارند، با نوعی دلسوزی صحبت می‌کند.
حیات در برزخ، به نشانهٔ زندگی‌ مسیحی‌ و زندگی‌ در زیر لقای رحمت ارزانی‌ شده و نیز در زیر لقای اندکی‌ از محدودیت‌های زمینی‌ می‌‌باشد. بنابرین، با نزدیک شدن به دشت شهریاران که تا بدین اندازه از ماهیتی مسیحی‌ برخوردار است، و فضای موجود حکایت از کیفر و دعا و آرزو‌های نیک معنوی دارد، شایسته است که شاعرانی چون ویرژیل کافر و سردلوی مسیحی‌ در آن حضور داشته باشند. ولی‌ ویرژیل به جای اینکه در اینجا باشد در طبقه مقدماتی دوزخ است، در اینجا مقایسه بین تجربیات کافران با تجربیات مسیحیان، به صحبت ویرژیل در باره‌ اعراف دوزخ (سرود چهارم دوزخ) به خوبی‌ مشهود است، زیرا در آنجا، ناله‌ها نه به فریاد‌هایی‌ دردمند، بلکه به آه‌های حسرتی تبدیل گشته اند، حال آن که در دشت شهریاران و آن گلستان زیبا، آه و ناله‌های حاکمان توبه کار، به دعا مبدل شده و اشتیاق و میل و امیدشان، همه یکی‌ است. این شهریارن و حاکمان توبه کار در دشتی پر گًل، با صفا، معطر، و شاداب که سبدی از جواهرت در مقابل آن دشت، مانند کودکانی که در برابر بزرگان خود سر تعظیم پاأین میآورند میماند، آرزو و شوقشان خواندن دعا‌های مخصوص نماز غروب مسیحیان است که در آن مؤمن التماس کنان می‌گوید: "‌ای مریم مقدس،‌ای زندگی‌ ما،‌ای تنها امید ما، ما کودکان از هر سؤ رانده شدهٔ حوا هستیم و برای تو اشک میفشانیم، برای تو آه می‌‌کشیم و ناله می‌کنیم و درین "دشت ندبه"، میگریم، برای ما دعا کن تا بتوانیم مستحق وعده‌های خدایمان باشیم"
دانته در این سرود از هشت شهریار سخن میگوید و دلیل انتخاب این هشت شهریار از سوی‌ دانته مشخص نیست. اما رحم و شفقتی که دانته در آخرین قضاوتی که دربارهٔ آنها ارائه میدهد، به دور از علایق سیاسی آنان و یا تعلق خاطری که به حزب‌های گوناگون داشته اند و یا حتی خصوصیات ویژهٔ شخصیشان میباشد و این ثابت می‌کند که دانته بدون هیچ تعصب و تبعیضی آنان را انتخاب کرده است. تمام این حاکمان در زمان نوجوانی دانته بدرود حیات گفته بودند به غیر از شاه هنری پادشاه انگلستان که در تنهایی نشسته، و به اشکال گوناگون درگیر مبارزات سیاسی بسیار کثیف و شدید دربارش بوده است.

در بین این شهریارن، چهار دشمن دیرینه نیز وجود دارند که اکنون در عالم برزخ، با هم آشتی‌ کرده‌اند: امپراطور رودلف و شاه اتوکار که دشمن یکدیگر بودند از سویی و از طرف دیگر پیر داراگون که روزی از دشمنان سر سخت و مقتدر شارل دانژئوو بوده است اکنون در کنار همین شاه، به خواندن سرود‌های مذهبی‌ مشغول است.

در اواخر سرود، دانته اعلام میدارد که " ارزش و لیاقت یک مرد، نه در موقعیت اجتماعی و تولدش، بلکه در وجود باطنیش میباشد، و این همان چیزی است که این شهریارن معروف که همواره از قدرت و موقعیت اجتماعی بالای برخوردار بوده‌اند، و خود را بر اساس این ویژگی‌‌ها ارزشمند میدانسته اند، اکنون باید در کمال خضوع بیاموزند، که حتی یک شاه قدرتمند هم فقط یک روح بشری است و بس، و فرقی‌ با دیگر ابنأ بشر ندارد، و تا آن زمان که این ارواح این نکته را یاد نگرفته اند، نمیتوانند قدم به برزخ واقعی‌ بگذارند."

دانته در آخرین ابیات این سرود، میگوید که وجود فساد و شرارت و خودخواهی و جاه طلبی‌های این حاکمان است که باعث میشود، ملت‌ها تقاص پس دهندو اشک فشانند و رنج ببرند.
سرود هشتم
طبقه مقدماتی برزخ: درهٔ پادشاهان( شهریاران دشت گلستان)
در این سرود دانته و ویرژیل به راهنمایی سردلو به درهٔ پادشاهان میروند، زیرا که شب رسیده است و این دو دیگر به سمت بالا نمیتواند رفت. هنگام آغاز سرود غروب روز یکشنبه عید پاک، دهم آوریل سال ۱۳۰۰ میباشد و پایان آن سه ساعت از شب گذشته است.

در این سرود دانته فقط با دو روح طرف گفتگو میشود که هر دو شاهانی سهل انگار و غافل بوده اند. ولی‌ قسمت مهم سرود، صرف یک بحث سمبلیک عالی‌ یعنی‌ وسوسهٔ نفسانی و کمک الهی میشود که به صورت زور آزمایی مار و فرشته گان تجلی‌ می‌کند. این مار همان است که روزگاری در بهشت زمینی‌، حوا را واداشت که میوهٔ درخت ممنوع را بچیند و در این موقع که تاریکی شب فرا رسیده و نوبت جهل و غفلت شده است، برای اغوای ارواح میاید اما دو فرشته که در اینجا مظهر تنبه روحی‌ و جدال با نفس هستند، مار را که مظهر وساوس نفسانی است، به فرار وا‌ میدارند.

ورود نابهنگام مار، در این دشت خرم و با صفا، این سؤال را در ذهن خواننده بیدار می‌کند که آیا به راستی‌ ارواحی که در طبقه مقدماتی برزخ حضور دارند، هنوز احتمال وسوسه شدنشان وجود دارد و آیا ممکن است که دوباره به گناه آلوده شوند؟ احتمالاً دانته می‌خواهد بگوید که شاید وسوسه در سطح ناخودآگاه ذهن، و در منطقهٔ رویاها که هنوز تسلیم اراده نیست، هنوز دارای قدرت باشد، به این ترتیب، مداخله‌ای مخصوص از جانب رحمت الهی، لازم است تا روح توبه کرده را از هر گونه وسوسه‌ای محافظت کند. اما ارواحی که در برزخ حضور دارند، قطعاً دور از چنین وسواسه‌هایی‌ هستند و دیگر امکان این که به گناه آلوده شوند، وجود ندارد، (سرود یازدهم بخش برزخ)
لباس‌های سبز فرشتگان به نشانهٔ امید است. بویژه امید به رستگاری و نجات. شمشیر‌های آتشین آنها هم ما را به یاد شمشیر شعله وری می‌‌اندازد که در کتاب پیدایش از آن سخن گفته شده است. و در کنار دروازهٔ عدن (دروازهٔ بهشت)پس از بیرون رانده شدن آدم و حوا، نصب شده است. اما این شمشیر ها، از نوکی تیز برخوردار نیستند، شمشیر‌های کند همواره به معنای رحمت الهی در برابر عدالت و قضاوت است. اما در این قسمت از داستان، علت کند بودن شمشیر به این دلیل است که محافظت فرشتگان از ارواح در برابر مار، صرفاً ماهیتی نمادین دارد، و نیازی نیست که حیوان را بکشند، بلکه فقط کافی‌ است که او را از آن مکان بیرون برانند. یعنی‌ به گناه گفته میشود که جای در این مکان ندارد و دارای قدرتی نیست، در واقع گناه، صرفاً توهومی است که قادر است موجب ناراحتی‌ شود و نه ایجاد فساد و گناه. این وضعیت، از نظر تمثیلی شاید به این معنا باشد که مادامی که اراده، به راستی‌ قصد توبه و کیفر دیدن را دارد، پس هیچ مومنی نباید ( و نیازی هم نیست) که نگران باشد و بترسد که شاید دوباره دست به کار خطایی غیر ارادی و گناه بزند، کافی‌ است به خدای بزرگ توکل کند و از ایمان و اعتقادی راسخ برخوردار باشد و بداند که به این وضعیت رسیدگی خواهد شد.
از این سرود، همواره به عنوان یکی‌ از استادانه‌ترین آثار نظم ایتالیایی یاد شده است.

در قرون وسطی شرق همواره قبله تمام کلیساهای دنیا بود، زیرا رو به جانب بیت المقدس یعنی‌ شهادت گاه عیسی داشت، برای همین جهت شرق مثل جهت جنوب یا همان قبله در ایران جهت مقدسی میبوده است.

ای آن که این خطوط را میخوانی، نگاهت را تیز کن، حجاب حقیقت آنچنان نازک و شفاف است که اندیشه ات به آسانی به آن راه پیدا می‌کند.‌ای خواننده در اینجا دیدهٔ بصیرت بگشا تا حقیقت را ببینی‌، زیرا پرده چنان لطیف است که بیگمان از آن آسان میتوان گذشت. یعنی‌ حقیقتی که در سخنان من پنهان است و باید آن را از لابلای سطور دریابی، بقدری روشن است که بی‌ زحمت به درک آن توفیق خواهی‌ یافت. یا به گفته یکی‌ از دانته شناسان قرن ۱۶ که بر خلاف دیگر دانته شناسان گفته است، درک این سخنان چنان دشوار است که گذاشتن از آنها راحتتر بنظر میاید، البته اکثرا بر روی معنی‌ اولی‌ توافق دارند.

فکر شمشیرهای آتشین از تورات گرفته شده است (تورات سفر پیدایش باب سوم)

شمشیر کند که نوکش شکسته و آتشین است نشان آن است که خداوند در عین حال که بخشنده است، قهار هم میباشد
اگر پیوسته نگاه‌ها و نوازش‌ها بر آتش عشق زنی‌ دامن نزنند، این آتش چه آسان فرو می‌نشیند، آه که آتش عشق چه کوتاه در قلب زنی‌، پایدار میماند.

این بگفت و بر چهره ش، همان خشم بجایی که همواره در دلهای پاک و سخاوتمند جای دارد، نمایان گشت یعنی‌ اثر غیرت مردان که پا از میدان خود بیرون نگذارد و نه آن خشمی که از حسادت برمیخیزد.

در طول این مدت، دانته متوجه میشود که ستارگان چهار گانه ( اشاره به ستارگان مجموعه صلیب جنوبی که مظاهر زندگانی‌ مثبت و عملی‌ در طول روز بودند و اکنون جای خود را به سه ستاره که مظاهر زندگی‌ درونی و معنوی شب هستند میدهند، قبلا از این چهار ستاره در آغاز سرود اول برزخ نام برده شده است. )‌ای که قبلا دیده بود، اکنون افول کرده اند و به جای آنها سه ستارهٔ‌ دیگر در آسمان غروب، ظاهر شده‌اند. این سه ستاره به نشانهٔ فضائل سه گانه یا رحمت سه گانه هستند که عبارتند از ایمان، امید و احسان (انفاق، نیکی‌ به دیگران)
روح دو حاکم با دانته سخن میگویند که یکی‌ از آنها فردی است به نام نینو وسیکونیتی که یکی‌ از طرفداران فعال و پر شور گلف و دیگری هم کنراد مالاسپینا است که به یک خاندان معروف گیبلینها تعلق داشته است. نینو که در سال ۱۲۹۶ بدرود حیات گفت در موقعیت‌های گوناگون به فلورانس سر زده و در دوران نوجوانی دانته به آنجا رفت و آمد داشته است و دانته را چون دوستی‌ قدیمی‌ خطاب می‌‌کند. شش سال پس از تاریخ مکاشفه، اما پیش از آن که این بخش از برزخ نگاشته شود، دانته در هنگام تبعید، به عنوان مهمانی محترم و عزیز در خاندان مالاسپینا، مورد استقبال قرار گرفت و در اینجا، مراتب حقشناسی و سپاس دانته را از این خاندان مشاهده می‌کنیم.

کنراد پیر هم که برادر زن مانفرد بود، در عصری زندگی‌ کرده بود که به نظر دانته از تمام ایده‌آل‌های جوانمردی و نظام شووالیه‌ای بهره‌مند بوده است. اما کنراد جوان، خود را به عنوان شاخه‌ای از این درخت کهنسال می‌‌دانست و معتقد بود که هنوز هم از صفات شایستهٔ قدیم برخوردار است، و از همین رو، در پاسخ از خاندان مالاسپینا زبان به ستایش می‌‌گشاید که "هنوز زنده هستند". دانته در اینجا سعی‌ دارد که بیشترین تعریف و تجلیل را از آنان انجام دهد و از این رو اظهار میدارد که: " خاندان مشهورتان، از افتخار و شرافت مال و شمشیرش، هیچ از دست نداده است". این هم به آن دلیل است که استفاده از ثروت خانوادگی و داشتن شناخت و آگاهی‌ دقیق از بازیهای رزمی، از صفات برجستهٔ نجبا، و نظام شوالیه گری آن دوران به شمار میرفت.
خروس نشان خانوادگی شوهر اول بئاتریس و افعی نشان خانوادگی شوهر دوم این خانم بود و وقتی‌ بئاتریس مرد، هم نشان خروس و هم نشان افعی را بر روی گورش نقش زدند.
سردلو در نخستین توضیحش دربارهٔ درهٔ پادشاهان، به ویرژیل می‌گوید: "من شما را به حضور آنان خواهم برد، و آنها با خوشحالی با شما ملاقات خواهند کرد...." و ویرژیل پاسخ میدهد: " ما را به جایی‌ رهنمون باش که بیشترین لذت و خشنودی را برایمان به ارمغان خواهد آورد." و سردلو مجددا از لذتی که آن پادشاهان از مصاحبت آن دو شاعر احساس خواهند کرد، سخن می‌گوید. این شیوهٔ دانته برای تعریف از حاکمان و پادشاهانی است که او در طول زندگیش افتخار آشنایی با آنها را داشته است. او سعی‌ دارد از لذت و شادی شاعران هم دوره‌ای ش سخن بگوید که چون او از ملاقات و مصاحبت با شاهان تحصیلکرده و خوش ذوق و هنر دوست بسیار خوشنود میشودند. پادشاهانی که از شاعران تبعیدی چون او، پذیرائی و استقبال می‌‌کردند، و در اوج درگیریهای سیاسی و فساد اخلاقی‌، سعی‌ داشتند درباری شایسته با موازن دقیق نظام شوالیه گری قرون وسطایی داشته باشند و پناهگاهی برای متفکران و هنرمندان بزرگ دورانشان باشند.
سرود نهم
از طبقهِ مقدماتی برزخ تا طبقهِ اصلی‌ برزخ
در این سرود دانته برای اولین بار در سفر خود به دنیای جاوید، به خواب میرود و این خواب او تا اندکی‌ بعد از طلوع آفتاب روز بعد به طول میانجامد. دو بار دیگر نیز در شب‌های بعد وی در طبقات مختلف برزخ، میخوابد، زیرا که به هنگام شب، ناچار است برجای توقف کند. در این هر سه بار، دانته نزدیک صبحگاهان خواب‌های میبیند که به حقیقت رویاهای صادقه اند و هر کدام از آنها پیشگوئی‌های هستند که از حقیقتی خبر میدهند. در این سرود، خواب او در واقع رویا نیست، بلکه تجلی واقعیتی است، زیرا وی همان اتفاقی را در خواب میبیند که عملا در همان موقعه و با همان نتیجه برای او روی داده است. این هر سه رویای دانته صورت و مفهوم سمبلیک دارند. و هر بار از واقعیتی عالیتر و کاملتر خبر میدهند. نکتهٔ قابل توجه این است که سه رویای دانته در برزخ، در سه سرود نهم، هجدهم، و بیست و هفتم، توصیف شده اند که از لحاظ ریاضی‌ مرادف هستند با ۱ ضربدر ۹، و ۲ ضربدر ۹، و ۳ ضربدر ۹، و با توجه به فصل بیست و نهم کتاب معروف دیگر دانته به نام زندگانی‌ نو، که در آن تذکر داده شده است که رقم نه‌، رقم مورد علاقه بئاتریس و طلسم خوشبختی او بود، و رقم سه نیز ، رقم مقدس مسیحی‌ است که اساس کمدی الهی بر آن است، میتوان دریافت که این تقارن، صرفاً زادهٔ تصادف نیست، و دانته در آن تعمد داشته است. در آخر سرود، دانته که با دست سانتالوچیا قدیسهٔ آسمانی به کنار مدخل اصلی‌ برزخ رسیده است، پس از آن که فرشتهٔ پاسدار برزخ، داغ هفت نشان و علامت گناهان کبیرهٔ بر پیشانی او نقش میزند، به همراهی ویرژیل پا به برزخ اصلی‌ میگذارد، که در هفت طبقه آن، هفت دسته از گناهکارانی که پیش از مرگ توبه کرده‌اند، و یا اصولأ شایستهٔ بهشتی‌ شدن تشخیص داده شده اند، به گذراندن دورانی که باید، صرف تهذیب و تزکیه ارواح آنان شود، مشغولند.

مطلع این سرود یعنی‌ سه بنده اول آن حاوی مفاهیم پیچیده و بسیار مشکلی‌ است که از قدیم مفسرین کمدی الهی را گرفتار دردسر بسیار کرده است. این معمای پیچیده را به طور کلی‌ نه تنها پیچیده‌ترین معمای مفهومی‌ در کمدی الهی بلکه در تمام ادبیات ایتالیا شمرده و بدان عنوان بسیار دشوار داده‌اند. یکی‌ از بزرگترین مفسرین کمدی الهی در این باره مینویسد: دانته این سرود را با ذکر مطلبی آغاز کرده است که هیچ شاعر دیگر در هیچ زمان و مکانی آن را نه گفته و نه در عالم تخیل آورده است. و به همین دلیل این سرود یکی‌ از آن سرودهای کمدی الهی است که بیش از همه مورد تفسیر و تعبیر قرار گرفته است.

توضیح بند اول: تیتون در افسانهٔ خدایان یونان، پسر لومدانه و برادر پیریاموس (به ایتالیای پیریامو)، پادشاه ترویا بود که داستان جنگ‌های ترویا و یونان و ایلیاد حماسهٔ معروف هومر، مربوط به او است. این تیتون، رب النوع سپیده دم را که دل‌ به او داده بود، به زنی‌ گرفت و به مناسبت این زناشویی خدای خدایان، زندگانی‌ جاوید را به تازه داماد که تا آنوقت بشر خاکی بیش نبود، به او ارمغان داد، ولی‌ جوانی‌ جاوید را به دو ارمغان نداد، بدین ترتیب تیتون پیر و دوباره جوان میشد، و از همین رو است که وی در آغاز این سرود لقب کهن یا به ایتالیای انتیکو را گرفته است. در صورتی‌ که زن او یعنی‌ سپیده دم جوانی جاویدان داشت. دانته در اینجا به سپیده دم یعنی‌ زجهٔ تیتون لقب هم خوابه را داده است و این از نادر مواردی است که عنوان همخوابه را به جای زن یا همسر آورده اند.

بیرون از بازوان یار خویش یعنی‌ زمانی‌ که این زن و شهر در کنار همدیگر نبودند، زیرا شوهر هر شب پیر میشد و سحرگاه دوباره جوان میگشت. حافظ در همین زمینه میگوید: تو شبی تنگ در آغوشم کش، تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم.

آن حیوان سرد بدن که آدمیان را با دم خود ضربت میزند: به عقیده اکثر مفسرین، اشاره است به عقرب که در آغاز شب در آسمان برزخ یعنی‌ هنگام سپیده دم در آسمان زمین، مجموعه ستارگانی که نام آنرا دارند، برج عقرب (صورت فلکی کژدم). در متالوژی یونان، تیتان‌ها دیوانی بودند که پیش از خدایان فرمانروایان زمین بوده‌اند و تیتان کهن اشاره‌ای است به خورشید که تتیس یا زن اقیانوس همخوابه او بود. به طور کلی‌ تنها در ۱۰ سال آخر قرن نوزدهم، یازده تفسیر مختلف در باره‌ این سه بند منتشر شده است. یعنی‌ به طور متوسط سالی‌ یک تفسیر صورت گرفته است و البته باید منتظر تفاسیر جدیدتر و بیسابقتری بود.

در متالوژی یونان و بنا بر افسانه‌های خدایان، پرستو در آغاز یکی‌ از پریان بود که فیلمنا نام داشت، و چون برادر شوهرش پرئوس با او عشق بازی کرد، و شوهرش شکایت نزد خدای خدایان برد، این پری تبدیل به پرستویی شد که هر بامدادان به یاد بدبختی خود ناله سر میدهد.

در افسانه خدایان یونان، گانیمده جوان زیبای بود که بنا به فرمان خدای خدایان، ژوپیتر، پریان او را از بلی کوه آیدا که وی در آنجا شبانی میکرد، ربودند و به آسمان بردند تا در آنجا ساقی خدایان شود. دانته در خواب میبیند که او را نیز همچین گانیمده از بالای کوهی چون آیدا برداشتند و رو به بالا میبرند.

بنا بر متالوژی یونان، آشیل قهرمان نامی‌ یونانی که نقشی‌ شبیه رستم را در ایلیاد هومر در جنگ های معروف ترویا به عهده دارد، دوران کودکی خود را تحت پرورش و تربیت کرونه (سنتور مشهور یا عصب آدمی‌ روی، رجوع شود به دوزخ،)، بسر برد و اسب سواری و جنگاوری را نزد او آموخت. اما چون وی جوانی برومند شد، یک روز مادرش تتیس زن خدای اقیانوس که اکیلوس فرزند نامشروع او بود، وی را از خانه کرونه ربود و در آغوش گرفت و همچنان خفته وی را تا بندر اسکیروس، برد و در آنجا به وی جامه زنانه پوشانید، تا مانع آن شود که وی به طرفداری از سپاه یونان، وارد پیکار شود، ولی‌ در این بندر اولیس و دیمدس، دو پهلوان معروف یونانی، به حیلهٔ تتیس پی‌ بردند و آشیل را دوباره جامه مردان پوشاندن و به میدان جنگ روان کردن، و اشاره دانته به اینکه اندکی‌ بعد یونانیان راهیش کردند، به همین است. دانته کلا طرفدار ترویای‌ها بود که یونانیان خود را از اعقاب آنها می‌دانستند، و به همین مناسبت از اولیس و دیمدس ناراضی‌ بود و شاید علت اینکه این هر دو را در یک شعلهٔ‌ آتش در دوزخ جای داده همین باشد.

به نظرم چنین آمد که عقابی زرین بال مرا از زمین برداشت و به بالا برد.... من سنتا لوچیا هستم، بگذارید این خفته (اشاره به دانته که در درهٔ پادشاهان به خواب رفته بود) را برگیرم تا طی‌ راه را بر او آسانتر کرده باشم.(سنتا لوچیا قدیسهٔ مسیحی‌ که در قرن چهارم میلادی، در جزیره‌ سیسیل به شهادت رسید، وی در کمدی الهی مظهر لطف و یاری الهی است و قبلا نیز یک باره دیگر در دوزخ از جانب مریم مقدس ماموریت یافته بود که بئاتریس را به کمک دانته که در جنگل تاریک سرگردان شده بود، برانگیزد)
درِ برزخ برخلاف دوزخ، بسیار کوتاه و تنگ است به طوری که از دور شکافی به نظر میاید، اصل این فکر از انجیل گرفته شده است(انجیل متی باب ۷)، درِ بسیار کوچک و تنگ، و در پایین این در، سه پله که هر کدام به یک رنگ است و دربانی که هیچ نمی‌گفت.

در دوزخ فراخ است و آسان میتوان از آن وارد شد و کسی‌ مانع از ورود به آن نمی‌شود، اشاره به آن است که به راحتی‌ میشود گناه کرد ولی‌ درِ رستگاری و ورود به مرحلهٔ پاکی و صفای نفس دشوار است چرا که مستلزم شهامت و گذشت میباشد
چهره دربان با فروغی درخشان پوشیده شده بود و نمیتوانستم مستقیم به او نگاه کنم و تحمل دیدن وی را نداشتم، دربان شمشیری برهنه در دست داشت که فروغش با برقی خیره کننده بر ما می‌تابید، چندان که به کرات بدان نگریستم و هیچ ندیدم (یعنی‌ درخشندگی آن قدرت تشخیص را از من گرفته بود و شمشیر برهنه نشان و مظهر عدالت الهی است، اصل این فکر هم از انجیل میباشد، رسالهٔ پولس: شمشیر روح را که کلام خدا است بردارید، و همچنین از تورات، سفر پیدایش باب سوم: پس خداوند آدم را از بهشت بیرون کرد و کروبیان را به طرف شرقی‌ باغ عدن مسکن داد و شمشیر آتش باری را که به هر سؤ گردش میکرد تا درخت حیات را محافظت کند).
پلهٔ اول از مرمری سفید بود و چنان صیقلی و درخشان بود که دانته می‌توانست تصویر خویش را در آن ببیند. این سه پل مظهر سه مرحلهٔ استغفار و اعتراف و آمرزش یعنی‌ پشیمانی از گناه، اعتراف به گناه و بخشایش گناه هستند.

پلهٔ دومین تیره و رنگی‌ تقریبا سیاه داشت، و از سنگی‌ ناهموار و گداخته ساخته شده بود، که در آن دو شکاف طولی و عرضی دیده میشد، ( اصطلاح رنگ تیر را دانته یه بار دیگر نیز در دوزخ در وصف رنگ آب رودخانهٔ جوشان استیج به کار برده است، این پلهٔ دومین چنان که گفت شد مظهر اعتراف به گناه است، در هنگام اعتراف همیشه سختی قلب و غرور شکست می‌خورد و دو شکاف طولی و عرضی این پله نشان این شکست هستند)

سومین پله که ابعادی فزونتر از آن دوی دگر داشت، به نظرم از سنگ سماقی آتشین فام به رنگ خونی که از رگی بیرون جهد، آمد ( سنگ سماق و رنگ آتشین آن اشاره به اشتیاق و حرارتی است که باید توبه کننده در به کار بستن دستور های کشیش اعتراف گیرنده به کار برد تا از راه ریاضت روح خویش را طاهر کند) جنس در برزخ از نظر دانته از جنس سنگ الماس بوده است. الماس مظهر استحکام و صلابت معنوی و روحیه کشیشی که به اعتراف گناهکاران گوش می‌کند.

راهنمای من به خواست خودم مرا از هر سه پله بالا برد و گفت: خاضعانه از وی بخواه که قفل را به رویت بگشاید، یعنی‌ اراده و تمایل قلبی گناهکار به اعتراف و استغفار و آمرزش از شروط قطعی چنین آمرزشی میباشد و تا وقتی‌ که خود خواهان چنین استغفار نباشد، الزام او نتیجه‌ی ندارد.

قفل در برزخ: مفهوم واقعی‌ این است که گشایش در توبه و پشیمانی به روی دل‌ گناهکاری است که متوجه خطای خود شده است.
دانته از پنج تن‌ نام میبرد که منظورش از پنج تن‌ اینها میباشند: ۱- دانته، ۲- ویرژیل، ۳- سردلو، ۴- نینو ویسکنتی، ۵- کورادومالاسپینا

به زانو در افتادند و سه بار دست به سینه زدن، از مراسم آیین کاتولیک در هنگام اعتراف به گناه است.

وی با نوک شمشیر خویش هفت نشان به پیشانی‌ام کشید و گفت: چون داخل شوی، کاری کن که این زخم‌ها را بشویی،
در اینجا از نشان P استفاده شده است که اختصار کلمه لاتین PECCATUM میباشد و به معنی گناه است. فرد توبه کار( در اینجا دانته)، لازم است که این هفت P را به تدریج در هفت طبقه کوه برزخ، از پیشانی خود پاک کند تا به تواند به بهشت برود، این علائم به نشانه اعتقاد توبه کار به گناهانی است که مرتکب شده است ، و ان هم به این معنا که گناه ، چیزی مانند جراحاتی بر روح است که شمشیر( کلام الهی)، بر وجود توبه کار پدید آورده است. فرشته نگهبان در برزخ، با شمشیر هفت P بر روی پیشانی دانته میکشد کنایه از این مطلب میباشد.
غرور، حسد، خشم، تنبلی، خست، شکم پرستی‌ و شهوت رانی‌ میباشد هفت گناه کبیره است که دانته در هر طبقه از طبقات هفت گانهٔ برزخ از آلایش یکی‌ از این گناهان پاک میشود، و در نتیجه هر بار فرشته‌ای یکی‌ از این علامات یا نشانهٔ پی‌ را از روی پیشانیش پاک می‌کند.

در اینجا از دو نوع کلید یا پالایش از گناه و بخشش سخن رفته است، کلید طلایی به نشانهٔ قدرت الهی است که به کلیسا داده شده است تا گناه را از روح توبه کار بزداید. این همان کلید ارزشمندتر است زیرا بهای آن را عیسی با خون خود داده است. کلید سیمین یا نقره‌ای هم نشان باز شدن گره سخت گناه در قلب انسان است و این مستلزم هنر و شایستگی زیادی از جانب کلیسا و روحانیت مربوط به آن میباشد، بویژه در هنگامی که روحانیون مراسم توبه را برای توبه کاران انجام میدهند. هر دو کلید بنا به گفته فرشته باید به خوبی‌ در قفل پچرخند تا توبهٔ گناهکار پذیرفته شود.
جامه ش به رنگ خاکستر و یا رنگ خاک شکافته بود، از این جامه کلیدی دو برکشید ( این رنگ خاک مظهر فروتنی کشیشی است که از گناهکار اعتراف می‌گیرد و ماموری است از جانب خداوند و نه اینکه خود امتیازی داشته باشد) این دو کلید کلید‌های قلمرو آسمان یعنی‌ کلید‌های بهشتند که در حقیقت دو مظهر گشایش باب پاکی از آلایش گناهان بشمار میروند (اصل فکر از انجیل است، انجیل متی باب ۱۶)، یکی‌ از کلید‌ها از زرّ و دیگری از سیم بود، اشاره به دو جنبهٔ روحانیت و علم که دو صفت ممیز کشیش اعتراف گیرنده میباشد، کلید طلا مظهر شخصیت روحانی و کلید نقره مظهر شخصیت روحانی او میباشد.

عیسی کلید‌های بهشت را به حواری خود پطرس داد و به همین مناسبت وی پطرس کلید دار لقب دارد، و در اینجا این وظیفه کلید داری از طرف پطرس به فرشته برزخ واگذار شده است.