مهر ۲۲، ۱۳۸۷

دوزخ - سرود ۲۱ تا ۲۶



سرود بیست و یکم
طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه پنجم : سوداگران نادرست و مختلسین
در حفرهٔ پنجم از طبقه هشتم، گناهکارنی قرار دارند که در معامله با دیگران و برای سود جوی، از هیچ نادرستی روی گردان نبوده اند، تا سود بیشتر به دست بیاورند. سوداگران نادرست و رشوه خواران و مختلسین و امثال آنها در گودال جای دارند. مجازات این گروه این است که در مایع گداخته و چسبنده (مانند قیر که برای قیرگونی کردن آنرا گرم و سوزان میکنند) که نشانگر علاقهٔ شدید و سماجت آمیز ایشان به پول و منفعت است غوطه ورند و هر زمان که برای هوا خوردن سر از آن بیرون میکنند، شیطان‌های که مامور عذاب ایشانند با چنگک‌های تیز بر تنشان فرو میکنند. این چنگک‌ها علامت آنند که انگشتان ایشان در زندگی‌ همیشه برای چنگ انداختن بر روی پول و گرفتن رشوه و اختلاس مال آماده بوده است.





بر جای ایستادیم تا گودال دیگری را ببینیم و ناظر اشک‌های بیحاصل تازه‌ای باشیم و این گودال را معجزه آسا تاریک یافتم.

من این مایع جوشان را میدیدم، اما در آن مراقب چیزی بجز حباب‌هایی‌ که بر اثر غلیان بالا میآمدند و آماس میکردند و انگاه میترکیدند و فرو می‌افتادند، نبودم.

کار ایشان چون کار طباخان بود که بدست شاگردان خود گوشت را با چنگک‌ها در دیگ فرو میردند تا به سطح آب بازنیاید.


سرود بیست و دوم

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه پنجم: سوداگران نادرست و مختلسین

این سرود هم به سوداگران و مختلسین تخصیص داده شده است. این سرود کم ارزشترین سرود دوزخ میباشد برای اینکه قسمت زیادی از آن به کشمکش‌ها و بازی‌های قایم باشک بین دوزخیان و شیطان‌ها اختصاص داده میشود، که بالاخره با افتادن دو شیطان در مایع گداخته و سوزان و سوختن قسمتی‌ از بدن آنها پایان می‌پذیرد.



چنین بنظر می‌رسد که دانته عمدا خواسته است این سرود را صورتی‌ استهزأ آمیز و مسخره دهد و قهرمانان آنرا به شکل دلقک‌های دوزخ درآورد، و از این راه میتوان نتیجهٔ خاصی‌ گرفت که شاید در این مورد منظور اصلی‌ دانته بوده، منتها وی مثل همیشه آنرا در لفافه و بطور مبهم عرضه داشته است، و آن این است که بگوید، ببینید مرا در ردیف چه کسانی‌ قلمداد کرده‌اند، زیرا چنانکه در شرح حال دانته ذکر شده است، مخالفین سیاسی وی برای لجن مال کردن او، ویرا به اتهام سیاسی از فلورانس تبعید نکردند، بلکه بدو تهمت اختلاس بستند.


سرود بیست و سوم

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه ششم: ریا کاران
حفره یا گودال ششم که اکنون دانته و ویرژیل، پس از خلاصی از دست شیاطین خطرناک گودال پنجمین بدان فرود آمده‌اند، محلی است که ریا کاران و ظاهر الصلاحان آلوده دامان در آن به سر میبرند. این تنها گودالی از گودال‌های ده گانهٔ طبقه هشتم است که بر روی آن پلی نیست، زیرا این ٔپل در زمان مرگ عیسی در تمام طول این گودال شکسته و فرو ریخته است، و شاید علت اینکه اختصاصأ در این قسمت فرو ریخته، این است که دشمنان واقعی‌ مسیح، یعنی‌ روحانی نمایانی که او را محکوم کردند در اینجا مسکن دارند.

مجازات این دوزخیان این است که ردای بسیار سنگین بر تن‌ دارند که تحمّل وزن آن برای ایشان بزرگترین عذاب هاست. این ردا از بیرون پر زرق و برق، ولی‌ از درون سیاه و ناصاف است، زیرا ریا کاران عادت دارند که همیشه ظاهر خود را غیر از آنچه در باطن دارند جلوه دهند، و این ظاهر را هر قدر ممکن است بصورتی آراسته تر و فریبندهتر در آورند. سنگین وزنی ردا‌های فلزی ایشان، نشان سنگینی‌ دو رویی و ریا است که اینان نمایندگان آنانند و در اینجا باید الی الابد این بار گران را بدوش کشند.



در زیر پای این جمع که ناله کنان و نفس زنان به راه خود میروند، قیافه رئیس شورای روحانیان برگزیده یه یهود که گفت: " هر چند عیسی گناه ندارد، ولی‌ مصلحت در این است که او را محکوم کنیم "، بر زمین خفته و محکوم بدان است که تا ابد تمام سنگینی‌ بار ریا و تزویر را بصورت ردیف دوزخیانی که بلا انقطأع از روی او میگذرند تحمل کند، همچنانکه عیسی بار تمام گناهان بشریت را با مرگ خود و رنجی‌ که بر بالای صلیب کشید، خریداری کرد.


دانته با علاقهٔ فراوان وضع دوزخیان این خانهٔ تزویر و ریا را مورد مطالعه قرار میدهد، و کاش خافظ ما نیز با او بود تا با همین علاقه به سرنوشت " توبه فرمایانی که خود توبه کمتر میکنند" می‌نگریست.

از اندیشه‌ای اندیشه‌ی دیگر زاییده میشود.

اگر ترا از آینه ساخته بودند، چهره‌ خارجی‌ ترا سریعتر از چهره‌ روح تو منعکس نمی‌‌توانستم کرد. (افکارت را راحت تر از چهره ات می‌شه دید)

عقل و منطق بشری حیله‌های کوچک را از طرف دیگران قابل قبول و گذشت میشمارد ولی‌ حیله گری بیش از اندازه و شیطانی، او را خشمگین می‌کند.


سرود بیست و چهارم

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه هفتم: دزدان

در این سرود، دانته و ویرژیل دوباره بر روی ٔپل ایستاده‌اند و به درون حفرهٔ هفتم که گودال دزدان نام دارد نگاه میکنند. در این گودال، طبقه دزدان مجازات می‌بیند و مجازات آنها دست و پنجه نرم کردن دائم با ماران و افعیان است. گودال هفتم از طبقه هشتم دوزخ دانته، تنها قسمت از دوزخ دانته است که با جهنم مسلمان‌ها شباهت دارد و آتش و افعیان از عناصر اصلی‌ آن هستند.

نوع مجازات دزدان مثل سایر انواع کیفر‌های دوزخ دانته با جرم ایشان تطبیق می‌کند: اینان در زندگی‌ مثل ماران بیسرو صدا به خانه‌ها وارد شده و به قربانیان خود حمله برده یعنی‌ اموال آنها را ربوده اند، و در اینجا حقا باید بچنگ ماران و افعیان سپرده شوند و چون دست‌های آنان، عامل اصلی‌ تباهکاریهایشان بوده، در اینجا مار‌ها دستهایشان را بهم می‌بندند تا قدرت حرکت نداشته باشند، و چون دزدان زندگانی‌ دیگران را از راه دزدیدن تباه کرده‌اند، در اینجا بنای زندگی‌ خودشان بطور دائم در هم فرو می‌ریزد و باز به صورت اول در میاید تا دوباره درهم ریزد.

روح سارقی به وسیله ماری مورد حمله قرار میگیرد و مار گردن این گناهکار را نیش میزند و سارق پودر شده و به خاکستر تبدیل میشود و دوباره از خاکستر زنده میشود و به شکل اول برمیگردد وی اموال کلیسا را دزدیده بوده ولی دیگری به جایش مجازات شده است . این سارق برای دانته آینده فلورانس را پیشگویی میکند
روی پر نشستن و زیر روپوش خفتن، کسی‌ را به نام آوری نمیتواند برساند، و آنکس که بی‌ افتخار زندگی‌ کند، از خویش بهمان اندازه اثر میگذارد که دود در هوا و کفّ در آب.



سرود بیست و پنجم

طبقه هشتم دوزخ: حیله گران
گروه هشتم: مشاوران مزّور

پس از دیدار دزدان، ویرژیل و دانته به دیدار گروهی از گناه کاران میروند که شریک دزد و رفیق قافله هستند یعنی‌ مشاورین نادرست. این گروه قانون "مشاور باید معتمد باشد" را زیر پا گذاشتند و به خاطر مصالح و اغراض شخصی‌، کسانی‌ را که به ایشان اعتماد کرده بودند به راه خطا بردند.

به جز "جنگل خودکشی کرده گان" طبقه هفتم، این جا مورد دیگری است که در آن دوزخیان بصورتی غیر از صورت آدمی‌ تجلی‌ میکنند.

مجازات این گروه، این است که هر دوزخی در درون شعلهٔ‌ای آتش قرار می‌گیرد، که او را سرا پا در میان گرفته است و هر شعلهٔ زبانه‌ای دارد که نشان زبان آن دوزخی است، زیرا گناه اغفال از راه زبان او صورت گرفته است. شعلهٔ آتش نشان وجدان خطا کار این گناهکارن است و پنهان شدن ایشان در آن، از آن جهت است که در زندگی‌ نیت اصلی‌ خود را در لفافهٔ دروغ پنهان داشته بودند.

هیولایی که نیمه انسان و نیمه اژدها است و بدنش پر از مار های زهرآگین و ترسناک است برای عذاب سر میرسد . ارواح سه فرد فلورانسی به عذاب گرفتار میایند، به این ترتیب که ماری شش پا به دور یکی از آنها میپیچد و گونه اش را نیش میزند و سپس با وی میپیچد و با او به استحاله میرسد و از این دو یک موجود جدید پدید میاید که نه انسان است و نه مار . مار دیگری هم به دو روح باقیمانده حمله میکند و یکی از آنها را گرفته و شکمش را نیش میزند و به همین خاطر دودی از شکم و دهان روح گناهکار خارج میشود و با مار جایش عوض میشود و خود تبدیل به مار و مار تبدیل به انسان میشود و روح سوم از دسته آنها میگریزد و دست نخورده باقی میماند.
و در آنوقت بود که نابکاری‌های او در زیر گرز هرکول، که شاید بوی صد ضربت زد و او حتی ده تا را احساس نکرد، به پایان رسید. ( کنایه از اینکه بد از ضربه ۱۰ مرده بود)

چون نظر بدیشان دوختم، ماری شش پا را دیدم که خویش را بروی یکی‌ از آنها افکند و سراپا در میانش گرفت، ( مار شش پا؟؟؟) چنانکه با دو پای میانگین خود شکمش را در هم فشرد و با دو پای جلو بازوانش را گرفت و دندان در هر دو گونه‌اش فرو برد، و آنگاه هر دو پای عقب را بر ران‌هایش حلقه کرد و دام خویش را از میان هر دو ران برآورد و از پشت بر تهیگاهش چسباند.

و تن‌ یکی‌ از آنها را در آن محلی که رسانندهٔ نخستین غذای ماست سوراخ کرد، و آنگه در برابرش بر زمین افتاد.( ناف، که اولین غذای بشری دوران زندگی‌ جنینی از آن میاید)
آخر او هرگز دو طبیعت مختلف را، روی در روی، چنان استحاله نداد که ماهیت وجودی آنها را با یکدیگر عوض و بدل کرده باشد.