مهر ۲۲، ۱۳۸۷

دوزخ - سرود ۱۱ تا ۱۶



سرود یازدهم
طبقه ششم: زنادقه ( انواع دیگر زنادقه)
در این سرود دانته قسمت آخر طبقه ششم رو شرح میده یعنی‌ جای که از آنجا می‌تونه به طبقه هفتم برود. فاصلهٔ بین طبقه ششم و هفتم صخره‌ای است که هنگامی که ‌عیسی رو به صلیب کشیدن بر اثر زلزله فرو ریخته است.
در این سرود ویرژیل برای دانته توضیح میدهد که گناهکارن به دو دسته در اینجا تقسیم شده‌اند، دسته اول که دسته متجاوزین نام دارند، شامل گناهان کبیره از جمله، آدمکشی، راهزنی، زورگویی، خودکشی، کفر گویی، لواط، ربا خواری هستند و دسته دیگر که دسته حیله گران و غداران میباشند، شامل گناهان کبیره، ریا کاری، چاپلوسی، دزدی، فوادی، غیبگویی، کیمیا گری، جادو گری، نفاق افکنی، خیانت، ناجوانمردی و مهمان کشی میباشند. توضیحات ویرژیل در واقع بر اساس کتاب‌های اخلاق و فیزیک ارسطو میباشد و می‌‌توان آنرا طبقه بندی خطا‌های انسانی‌ از نظر عقل و منطق بشری دانست.
میتوان به خداوند تعدی کرد، و به خویشتن و به دیگران، یعنی‌ به نفس اینان یا به اموال و حقوقشان.
سه طبقه آخر دوزخ، یعنی‌ طبقه هفتم، هشتم و نهم، از طبقات پیشین کوچکتر ولی‌ پیچیده‌تر و مفصل ترند. از لحاظ تمثیلی، اشاره بدین است که هر گناه از گناه پیشین عمیق تر و پیچیده تر است.
طبقه هفتم، سه دایره دارد که دسته‌های مختلف زورگویان در آن بسر میبرند. متجاوزین نسبت به دیگران، نسبت به خود و نسبت به خداوند. اما هر یک از این سه دسته گناه نیز شامل دو نوع میباشد که عبارت است از تجاوز نسبت به نفس آن کس که مورد تعدی قرار گرفته، و تجاوز به اموال او، بنابر این طبقه باید قاعدتاً شش قسمت فرعی داشته باشد، اما عملا دانته آنرا به هفت قسمت فرعی تقسیم کرده است، زیر تجاوز نسبت به خداوند به سه قسمت تقسیم شده است.
تعدی به سه کس، خود، دیگری، خدا و به دو نوع، به مال و به نفس.
تعدی به دیگری را همه میشناسیم، تعدی به خود: هر کس که خود را بدست خویش از زندگی‌ در دنیا محروم کند، یا ارثیهٔ خود را مایهٔ قمار کند و ببازد، یا آنجا که باید، شادمان باشد، بگرید، از کرده نادم آید و پشیمانی سودش ندهد.
و تعدی نسبت بخدا: یعنی‌ در دل‌ منکر خداوند بود، و بدو کفر گفت، و طبیعت و لطف الهی را با دیدهٔ تحقیر نگریست، نسبت به نعمت‌های خداوند ناشکر بود و از این دست نامردمی ها
دغلی که مایهٔ آزردگی هر وجدانی است ( غدر و حیله همیشه وجدان را مورد تخطی قرار میدهد، در صورتیکه خشونت گاهی‌ از اوقات بجا و مشروع است)، این خوی دغل پیشگی پیوند محبتی را که به دست طبیعت بوجود آمده است را می‌‌گسلاند ( دغل پیشگی: دورویی، چاپلوسی، جادوگری، نادرستی، دزدی، وقف خواری، اختلاس و کثافاتی دیگر از این قبیل)، دغل محبت و اعتماد رو از بین میبرد.
بر اساس کتاب اخلاق ارسطو، فساد سه گونه است: ۱- عدم اعتدال( شکم پرستی‌، حرص و خسّت و غیره)، ۲- بدخواهی( دروغ گویی و حیله گری و غیره)، ۳- بهیمیت ( لواط، آدمخواری و غیره)، گناهان دسته اول با طبیعت مبارزه نمیکند و آنرا تحقیر نمینماید و به همین دلیل، این نوع گناهکارن در ۵ طبقه اول دوزخ دانته جای میگیرن، در حالی‌ که دو دستهٔ دیگر، طبیعت را که از عقل و هنر الهی ناشی‌ شده است را تحقیر می‌کند و هم هنر و صنعتی را که بدنبال آن میاید نادیده می‌گیرد، در حالی‌ که آدمیان باید آنچه را که برای زیست و رفاه خود لازم دارند از راه طبیعت بدست آورند
منطق تو چندان مایهٔ رضایت من است که برایم تردید همان لطف یقین را دارد( یعنی‌، منطق تو چنان قوی و شیرین است که همانقدر که خواستار یقین هستم، خواهان تردیدم تا برای رفع آن سخنان ترا بشنوم.



سرود دوازدهم



طبقه هفتم دوزخ: تجاوز کاران
منطقهٔ اول: متجاوزین به دیگران
این طبقه از دوزخ مخصوص متجاوزین میباشد که به ۳ منطقه تقسیم میشود. منطقه اول دسته‌ای از متجاوزین هستند که به دیگران تعدی کرده‌اند، یعنی‌ یا زندگی‌ آنان را و یا اموال آنان را مورد تجاوز قرار داده اند ( آدم کشها و دزد ها). ظالمان و غارتگران بزرگ تاریخ، مانند اسکندر و آتیلا پادشاه معروف هیاطله از این دسته از دوزخیانند و در این منطقه از دوزخ مجازات میشوند.
"مکانی که می‌بایست در آن از صخره فرود آییم، کوهستانی بود، و بر اثر وجود آنکس که در آن بسر می‌برد(مینیو تاورو، غول جزیره کرت)، وضع خاصی‌ داشت که نظر هر کس را در بدو امر بجانبی دیگر معطوف میکرد (یعنی‌ از ترس این غول کسی‌ جرات ایستادن و راه پیدا کردن نداشت)"
در تمام این منطقه از طبقه هفتم، (گودالی ژرف و کمانی شکل که بر اثر این وضع خاص خود، همهٔ دشت را در برابر خویش داشت)رودخانه‌ای جوشان جاری است، که در آن به جای آب، خون جریان دارد، و ارواح ظالمین و خونخواران در آن غوطه‌ورند ومجازاتشان این است که تا ابد درون این رودخانه خون بخورند، چرا که در زندگی‌ دنیوی از خونخواری سیر نمیشدند.



نگهبان این دسته از دوزخیان، سنتور‌ها هستند، که حیوانات افسانه‌ای هستند که نیمه اسب و نیمه انسان میباشند، و این سنتور‌ها مظهر درنده خویی و سنگدلی این دسته از گناهکارنند که در زندگی‌ دنیوی خود بیرحمی‌ها و شقاوت‌ها انجام داده اند. و این سنتور‌ها هر زمان که گناهکاری سرش را از امواج جوشان خون بیرون میاورد با تیر‌های خود آنها را تیر باران میکنند و مجبورشان میکنند دوباره سر در خون کنند.
و عمق این رود در یک طرف تا نزدیک پا هاست و هر چقدر به طرف دیگر می‌رویم عمیقتر شده تا جای که تا نزدیک مژگان می‌رسد



(و در فاصلهٔ میان صخره و گودال، سنتوری‌های مسلح به تیر و کمان، همچو آن روزگارن که در روی زمین به شکار می‌رفتند، در دنبال هم میدویدند.)
دانته چون هنوز زنده است و روح نیست و در نتیجه نمی‌تواند مثل ویرژیل پرواز کند، به خواهش ویرژیل از سنتوری ها، یکی‌ از سنتوری‌ها دانته را بر پشت خویش مینشاند تا پا‌هایش در آب جوشان سوخته نشود و این کار را نسوس که یک سنتوری میباشد انجام میدهد.(نسوس سنتوری بود که عاشق دیانیرا زن هرکول پهلوان نامی‌ یونان شد و خواست به او تجاوز کند که هرکول با یک تیر او را از پا در آورد و نسوس قبل از اینکه بمیرد مشتی از خون خود را به لباس خود الود و آنرا به دیانیرا داد و بدو گفت اگر هرکول این لباس را بر تن کند، دیگر به زنش خیانت نخواهد کرد، و دیانیرا چندی بعد که نسبت به هرکول مشکوک شده بود آن لباس را برای هرکول فرستاد و هرکول چون آن لباس را به تن‌ کرد دچار عذابی شد که طاقت او را برید و هرکول برای رهایی از آن عذاب جنگلی‌ که در آن بود آتش زد و خود نیز در آتش سوخت، و نسوس به این ترتیب انتقام خود را از قاتل خود گرفت و اصطلاح نسوس خودش انتقام مرگ خویش را کشید یک اصطلاح رایج و معروف در غرب میباشد)
تفو بر تو‌ای آزمندی نا بخردانه و‌ای خشم جنون آمیز که ما را در دوران کوتاه زندگی‌ چنین سخت در زیر مهمیز خویش داری، و از آن پس نیز، در حیات جاودان با چنین رنجی‌ دمسازمان میکنی‌.



سرود سیزدهم
طبقه هفتم دوزخ: تجاوز کاران
منطقهٔ دوم: متعدیان به نفس
این منطقه که بعد از منطقه رودخانه خون جوشان قرار دارد، طبقه دوم از طبقه هفتم دوزخ است که مخصوص گناهکارنی میباشد که به نفس خویش تعدی کرده‌اند، این گروه به دو دسته تقسیم میشوند، گره اول کسانی‌ که به هستی‌ خود تجاوز کرده‌اند ( کسانی‌ که خودکشی کرده‌اند یا به بدن خود آسیب رساندند، مثلا روی مین رفتن یا به خودشون بمب بستند)، و گره دوم کسانی‌ که به مال خود تجاوز کرده‌اند ( از طریق افراط و تفریط و حیف و میل کردن داریهای خویش، این گروه را با ولخرجانی که در طبقه چهارم دوزخ هستند نباید اشتباه گرفت، آنها کسانی‌ هستند که از حد تعادل خارج شده‌اند در حالی‌ که اینان با اسراف روزگار خویش را سیاه کرده‌اند).
مثلا یکی‌ از اهالی شهر پادوا به نام گیکمو که به ولخرجی و حیف میل کردن شهرت داشت، یک بار که عدّه‌ای از بزرگان شهر، بعنوان مهمان به خانهٔ ییلاقی او وارد میشدند، دستور داد تمام خانه‌های روستاییان و کارگران ده خود را بعنوان چراغانی آتش زد.
مجازات ارواح کسانی‌ که خودکشی میکنند این است که به صورت درختی خشک در جنگل خودکشی میرویند و هر
دم پرنده گانی که صورتی‌ آدمیزاد گونه دارند بر روی شاخه خشک آنها می‌‌نشینند و آنها را می‌‌شکنند. هر شاخه مانند عضوی از بدن این گناهکارن می‌ماند که بعد از اینکه به وسیله این پرندگان شکسته میشود، دچار درد و خونریزی میشود و وقتی‌ این ارواح حرف میزنند، از جای شکسته گیها خون فوران میزند.



در تمام تراژدی دوزخ، تنها در دو جا هست که دانته به ارواح گناهکارن، چهره‌ای غیر انسانی‌ میدهد، که یکیش همینجاست که آنها را به صورت درخت معرفی‌ می‌کند.
مجازات ارواح دسته دوم که دارایی خود را حیف و میل کرده‌اند این است که مرتباً در مرض حمله سگان دارند، این سگان ماده سیاه، سمبل پریشان فکری و دغدغه‌ای هستند که اینها با آتیش زدن به مال خود، برای خود به وجود آورده اند، ولی‌ این دسته صورت آدمی‌ خود را حفظ کرده اند و به شکل درخت نیستند.



پندارم وی چنین پنداشت که من پنداشته ام. یعنی چنین پندارم که استادم می پندارد که پندار من چیستcred'io ch'eei credette ch'io credesse این شیوه نوشتن از مکاتب شعری قرون وسطاء میباشد که به ان مکتب سیسیل میگویند ، دانته فقط در دو یا سه مورد از جمله در اینجا از این مکتب برای سرودن سروده هایش استفاده کرده است
همچون چوب تر نیم سوخته‌ای که از سوئی بسوزد و از سوئی دگر بر اثر خروج هوا بنالد و بخروشد، از این چوب شکسته هم سخن و هم خون بر می‌آمد، لاجرم شاخه را رها کردم و هراسان بر جای ایستادم.
روح من در عالم مناعت خویش، بدین پندار که با دست مرگ از سر افکندگی خواهد رست، مرا که آدمی‌ دادگستر بودم به بیداد گری به خویش واداشت (مجبور شدم خودکشی کنم)
چون روح آدمی‌ که خودکشی کرده از قبول مقررات خداوندی در روی زمین سرپیچی کرده و خود را بدست بی‌ قانونی سپرده است، در اینجا این روح محکوم بدان است که هیچ قانونی از او حمایت نکند و سرنوشتش صرفا تابع اتفاق و تصادف باشد یعنی‌ قانون جنگل.
روح میتواند از راه این زخمی که باعث رنج اوست زبان بگشاید و ناله کند و راه تسلایی بیابد. این در واقع اشاره بدانست که خودکشی هم باعث رنج است و هم راهی‌ برای پایان دادن به رنج‌ها بدست میدهد.
در روز قیامت، ما نیز چون دیگران بجستجوی کالبد‌های خویش باز خواهیم آمد، اما هیچیک دوباره بقالب خود باز نخواهیم گشت، زیرا معقول نیست که آدمی‌ آنچه را که خود از خویش گرفته است، دوباره باز ستاند، بناچار این کالبد‌ها را بدین جا خواهیم کشاند تا درین جنگل محنت زا، هر یک از آنها از درختی که روح دشمن ( روحی‌ که با جسم خویش دشمنی کرده و آنرا نبود کرده است) او را در آن خانه دارد، فرو آویزد.
من آن کسم که خانهٔ خود را برای خویش داری کردم (یعنی‌ خودم را در خانهٔ خودم به دار کشیدم، مثل ایرانیان که خانهٔ خویش را برای خویش داری کردند و هر روز عده‌ای در آن کشته و به دار آویخته میشوند).

سرود چهاردهم



طبقه هفتم دوزخ: تجاوزکاران
منطقهٔ سوم: متجاوزین به خدا

منطقه سوم از طبقه هفتم دوزخ، مخصوص گناهکارانی است که به خداوند و ذات شریف او تعدی و تجاوز کرده‌اند و این تیره روزان خود به سه دسته تقسیم میشوند:
۱ - دسته اول متجاوزین به ذات خداوند ( کفر گویان )
۲ - دسته دوم متجاوزین به طبیعت که یکی‌ از مظاهر ذات خداوندی است ( لواط کاران )
۳ - دسته سوم متجاوزین به فنّ و صنعت که ویرژیل آنرا قبلا زادهٔ طبیعت و نوادهٔ خداوند نامیده است ( ربا خوارن )
مجازات هر سه این دزخیان دشت سوزان و خشکی است که دائما بارانی از آتش بر آن فرو می‌بارد. در زیر این باران، کفر گویان خفته اند، ربا خوارن نشسته اند و لواط کاران با شتاب به هر سؤ در حرکتند.
جنبه تمثیلی این دشت سوزان و باران آتش از نظر دانته این است که، دشت خشک مظهر بیحاصلی است که وجه مشترک زندگانی‌ این هر سه دسته است، زیرا زندگی‌ اینان صرف اموری شده است که هیچکدام برکتی نداشته و حاصلی نداده است، اهل لواط تولید مثل نداشتند، اهل ربا، کار تولیدی نکردند و زالو وار پول دراوردند، و کفر گویان وقت خویش را صرف تخریب سرچشمهٔ برکت و تولید کرده‌اند. باران آتش مظهر خشم الهی و عکس العمل روش ایشان بشمار میرود، زیرا باران که باید به طور معمول مایهٔ برکت و باروری باشد، در اینجا خشکی و بیحاصلی و بی‌ برکتی همراه میاورد.
در این سرود، دانته از پیرمرد جزیره کرت سخن می‌گوید، که برجسته‌ترین قیافه سمبولیک دوزخ دانته است. پیرمرد تجسمی از زندگی‌ آدمیان از عصر طلائی معصومیت و صفا تا دوران قرون وسطایی می‌‌باشد. و هر چهار رودخانهٔ دوزخ از اشک‌های او سرچشمه گرفته اند.
زمین بایری که هر گونه روینده‌ای را از بستر خود طرد کرده بود
دانته در این سرود می‌گوید تعداد لواط کاران نسبت به کفر گویان و ربا خوارن بیشتر است ولی‌ عذاب دو گره اول بیشتر میباشد
و اخگر‌های درشت آتشین مانند برفی که در کوهستان می‌بارد ( در کوهستان، برف بدون وزش باد می‌وزد، آرام و درشت).
زمانی‌ که اسکندر به هندوستان حمله کرد، در هوای گرم هندوستان، بارانی از شعله‌های آتش بر سر سپاهیانش می‌بارید، و این شعله‌ها تا روی زمین کشیده میشدند، و اسکندر به سربازان خود دستور داد که که زمین را لگد کنند تا این اخگر‌ها از هم جدا شوند تا بهتر خاموش شوند، در این سرود دانته باران آتش را به همچین بارانی تشبیه می‌کند. (در حالی‌ که در هندستان اسکندر با سربازانش از روی برف گذشتند و نه آتش) در واقع دانته در این مورد از تورات الهام گرفته است که در آنجا مردم دو شهر سدوم و عموره بجرم لواط بهمین صورت در معرض باران آتش قرار گرفتند ( تورات، سفر پیدایش، باب نوزدهم).
در این سرود ویرژیل برای دانته شرح میدهد که چگونه رودخانه‌های چهار گانهٔ دوزخ بوجود آمده اند
لاجرم از او خواستم که آن مائده را که خود میل خوردنش را در من پدید آورده بود از من دریغ مدارد ( یعنی‌ مشکلی‌ را که خود برایم پیش آورده بود، حل کند )



سرود پانزدهم
طبقه هفتم دوزخ : تجاوزکاران
منطقه سوم: متجاوزین بخداوند
دانته و ویرژیل از قسمت کفر گویان به قسمت دیگری از طبقه هفتم میروند که مخصوص لواط کاران میباشد. اینان بر روی شنهای سوزان مرتباً در حرکتند، چرا که اینان حق توقف ندارند، زیرا جریمهٔ یک لحظه توقف برای آنها ، صد سال خفتن در روی ریگ‌های سوزان است. این دسته سرگردانان و آواره گان جاوید دوزخ میباشند.
اکثر این لواط کاران، از هنرمندان، شاعران، حکما، سیاستمداران، فلاسفه و اسقف میباشند، و دانته یکی‌ از استادان عزیز خود را در این جمع مییابد.
همزمان با جنگ‌های صلیبی و طغیان احساسات مذهبی‌ در اروپا، لواط هم بیداد میکرد.
همچو خیاطی سالخورده که به سوراخ سوزن خود نظر دوزد، به دیدن ما، مژگان به هم میزدن.
به اعتقاد دانته کمال رشد در نیمهٔ زندگی‌ یعنی‌ ۳۵ سالگی حاصل میشود که در آن منحنی شخصیت به بلندترین نقطهٔ خود می‌رسد و از آن پس این منحنی رو به نزول میرود.
کسی‌ خوب میشنود که خوب به خاطر سپارد