آذر ۰۴، ۱۳۸۶
سینوهه سر شکاف فرعون
The Egyptian Sinuhe by Milka Waltari
سینوهه سر شکاف فرعون از میکا والتاری
این کتاب به قلم میکا والتاری که یک نویسنده فنلاندی است از روی لوحههای که از درون ارامگاهی در کاوشگریهای باستان شناسی! در مصر بدست آمده است نوشته شده است. و شرح حال جراح، پزشک یا سر شکاف فرعون مصر -اختاتون- میباشد. این پزشک سینوهه نام دارد و دستکم ۴۰۰۰ سال پیش و تحت امپراطوری پارسها زندگی میکرده است.
کتاب نثر سادهٔ یک رمان معمولی را دارد، ولی زیبا و روان نوشته شده است و برای خواننده کشش جذابی را دارد. کتاب توسط زنده یاد ذبیح الله منصوری در دوران پهلوی ترجمه شده است. از روی این کتاب هالیوود یک فیلم در سال ۱۹۵۴ ساخته است و بسیاری از واقعیات تاریخی این کتاب بسود غربیها مال خود و تحریف گشته است. از جمله ندید گرفتن اینکه مصر یکی از استانهای امپراطوری پارسها میبوده و تحت نظر آنان اداره میشده است.
و ساخت کانال شگفت انگیزی که رود نیل را به دریای مدیترانه وصل میکند-
و فرانسویها مطابق معمول که همه تاریخ را بنفع خود تحریف کردهاند، اینبار هم این کانال را که ساخت امپراطور پارس، داریوش کبیر است، را به بنام کانال سوئز نامیدهند،
و مدعی ساخت آنرا- حتی با وجود سنگ نبشتهای که نام سازنده آن یعنی داریوش کبیر بروی آن نقش است و در کنار این کانال قرار دارد- دارند.
این واقعیت تاریخی هم همزمان بارخدادهای این داستان بکلی حذف گشته است.
البته فیلم یک دهم از وقایع کتاب را بیان نمیکند و مانند یک سایه ناموزون و نخراشیده از کتاب درست شده، تا فقط مقداری دروغ تاریخی را به خورد کسانی بداد که جز هالیوود، مدرسه و دانشگاهی ندیده اند. در واقع سناریو فیلم بسیار آبکی و بی محتواست، و دیدن فیلم بجای خواندن کتاب بهیچوجه سفارش نمیشود.
تمام اطلاعات تاریخی که مستند بمدارک و پاپیروسها یعنی اسناد مکتوب مصری است, تحریف گشته و این پاپیروسها اکنون در دست فرانسویها و در موزه لوور فرانسه نگهداری میشود. و نویسنده همه انچیزهایی را نوشته که سیاستهای ابلیس منشانه فرانسوی و بطور کلی، سیاستهای غربی خواستار آن است. با همه اینها داستان دلنشین و جذاب است و گفتههای سینوهه فکر برانگیز و مخ گیر است. مثلا در جایی ، سینوهه در باره خدای فرعون میگوید که در آن زمان اختاتون اولین کسی است که دین توحیدی یعنی خدای نامرئی و توانا را که در هم جا حاضر است را برای اولین بار مطرح میکند. (اتون) یعنی همان خدایی که دهها قرن بعد موسی و عیسی و سپس محمد عرب ادعای پیغمبریش را میکنند. خداوند مهربانی که افریند همه چیز هست و ویژگیهای انسانی دارد. مثلا خکشمگین میشود، ناراحت میشود، خوشحال گشته و یا انتقام میگیرد، گاهی هم نفرین میکند! در دین توحیدی فرعون، برای بار نخست و اولین بار صلیب بعنوان سمبل دین مطرح میگردد.
مطلب دیگری که عنوان میشود اینست که برخی از اختراعات و دانشها که پیش از این غربیها بخود و رومیها منصوب کرده بودند ، مربوط به مصر باستان است، مثلا ساخت دندان مصنوعی، نی که با آن مینوشند، و ٔپل زیر ارابهها از اخترات مصریها میباشد. هر چند اکتشافات شهر سوخته در سیستان، این واقعیت را اثبات کرد که ساخت تمامی آنچه که امروزه تکنولوژی نامیده میشود در بیش از ۱۰ هزار سال پیش در فلات قاره ایران وجود داشته است. مثلا جراحی مغز، ساخت چشم مصنوعی، ساخت فیلم و هزاران اختراع دیگر و اینکه انسانهای آنزمان طولی بیش از ۵ متر داشته اند و رستم ساخت ذهن نیست و واقعیت داشته است. و نسل ایرانی از پس از کشته شدن نادر شاه، و ازهمپاچیده شدن امپراطوری پارسها و آغشته گشتن خون آریایی با قبایل بغایت نازل مانند انگل ساکسون و گل و ترک و عرب، ایرانیها را تبدیل به موجودات قد کوتاه و خفیف نموده و برعکس نتیجه مثبت برای این قبایل وحشی داشته است.
نکتهٔ جالب توجه دیگری که سینوهه در باره هنر مجسمه سازی آنزمان میگوید ، اینستکه در دوران فرعون اختان که معتقد به آزادی در همه زمینهها است، دست مجسمه سازان باز گذارده میشود تا برخلاف سنت مجسمه سازی آنزمان که رئالیسم مطلق بوده است، مجسمهها را بر سبکی دیگر، (کوبیسم، و یا کاریکاتور) بسازند، و هرچند برطبق گفته سینوهه مجسمهها بر اساس ثروت افراد و هر گونه که آنها میخواستند ساخته میشد. ولی چون در آن زمان اداره و کنترل همه چیز در دست کاهنان بوده است و ساختن مجسمهها بغیر از سبک رئالیسم مطلق، گناه محسوب میشده است، معذالک این نکته که در دورهای هر چند کوتاه، کمتر از ۲۰ سال، این سنت شکسته میشود و سبکهای دیگری غیر از سبک سنتی، تجلی میکند، حائز اهمیت است.
مطلب دیگری که مرا پس از خواندن آن، کمی تا قسمتی تحت تاثیر قرار داد، مربوط به انتقامی است که سینوهه از زنی که عشق او بوده، میگیرد. انتقامی که حتی تصورش برای من بعنوان یک زن، وحشتناک و مو بر تن سیخ کن، است. و با اینکه در اینجور مواقع، یعنی زمانی که یک فرد ظالم- در اینجا معشوق سینوهه- بسزای اعمالش میرسد ، بطور طبیعی آدمی نفسی براحتی میکشد، ولی من از این انتقام، لرزیدم.
سینوهه هدف از نوشتن کتاب خود را اینچنین بیان میکند: "این کتاب را برای مدح فراعنه نمینویسم، زیرا از فراعنه هم بتنگ امده ام. من این کتاب را فقط برای خودم مینویسم، بدون اینکه در انتظار پاداش باشم یا اینکه بخواهم نام خود را در جهان باقی بگذارم. آنقدر در زندگی از فرعونها و مردم زجر کشیدهام که از همه چیز حتی امیدواری تحصیل نام جاوید سیرم. من این کتاب را فقط برای این مینویسم که خود را راضی کنم و تصور مینمایم که یگانه نویسندهای باشم که بدون هیچ منظور مادی و معنوی کتابی مینویسم. هرچه تا به امروز نوشته شده، یا برای این بوده که به خدایان خوشامد بگویند یا برای اینکه انسان را راضی کنند. من نمیخواهم کسی کتاب مرا بخواند و تمجید کند. نمیخواهم اطفال در مدارس عبارات کتاب مرا روی الواح بنویسند و از روی آن مشق نمایند. من نمیخواهم که خردمندان در موقع صحبت از عبارات کتاب من شاهد بیاورند و بدین وسیله علم و خرد خود را به ثبت برسانند.
" کتاب گوشهای از تاریخ مصر باستان را نشان میدهد و اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم آن زمان را آنچنان هنرمندانه تشریح میکند، تو گویی که خواننده کتاب در حال تماشای فیلمی از آن زمان است، و بهمین خاطر مطالعه کتاب، لذت بخش، آموزنده و تفکر برانگیز است. خواندن کتاب را به تمام علاقمندان به علوم انسانی و فلسفه توصیه میکنم، هرچند کتاب فلسفی نیست، ولی سینوهه آنچنان از گوشه و کنار زوایای روح انسانها پرده برمیدارد که کمتر فیلسوفی به این بی پروای و صراحت از خلق و خوی و روحیات انسانها سخن گفته است.
Mika Waltari
یاد داشتهای من از کتاب سینوهه:
-من تا امروز یک کتاب ندیدهام که در آن، حقیقت نوشته شده باشد و تصور میکنم که بعد از این هم در کتابها حقیقت وجود نخواهد داشت، چون کتابها را یا در تملّق خدایان نوشتهاند و یا تملّق مردم، و در این راه مسلما این حقیقت است که همواره دگرگون نوشته میشود.
-در این جهان هیچ چیز تازه بوجود نمیاید و همه چیز تجدید میشود و آنچه در گذشته وجود داشته، باز بظهور میرسد. انسان در زیر خورشید بطور کلی تغییر پذیر نیست، و صد هزار سال دیگر انسانی که بوجود میاید همان انسان امروزی میباشد ولی شاید لباس و طرز آرایش موی سر و ریش و کلمات او تغییر کند. فقط یک چیز انسان هرگز تغییر نخواهد کرد، و آن هم حماقت اوست و صد هزار سال دیگر انسانی که بوجود میاید مانند انسان دوره ما و آنهائیکه قبل از ما در دوره اهرام میزیستند، احمق خواهد بود و او را هم میتوان با دروغ و وعدههای بی اساس فریفت، برای اینکه انسان جهت ادامهٔ حیات محتاج دروغ و وعدههای بی اساس است و فطرت او ایجاب میکند که همواره بدروغ بیش از راست و به وعدههای بی اساس که هرگز جامه عمل نخواهد پوشید بیش از واقعیت ایمان داشته باشد.
تا جهان باقی است نوع بشر احمق خواهد بود و فریب دروغ و وعدههای بی بنیان را خواهد خورد، منتها در هر دوره به مقتضای زمان یک نوع دروغ به او خواهند گفت و با یک عنوان جدید وعدههای بی اساس به او خواهند داد و او هم با شعف و امیدواری دروغ و وعدههای موهوم را خواهد پذیرفت و اگر کسی در صدد آید که او را از اشتباه بیرون بیاورد و بگوید اینکه بتو میگویند دروغ است و قصد دارند که تو را فریب بدهند و بیا تا من حقیقت را بتو ارائه بدهم، انسان به خشم میاید و آن شخص را به اتهام اینکه خائن و تبهکار است به قتل میرساند.
ایمان به دروغ و وعدههای موهوم و بشارتهایی که هرگز جامه عمل نخواهد پوشید طوری با سرشت بشر آمیخته شده که انسان افسانه را بر وقایع حقیقی ترجیح میدهد و همین که یه نقال زبان میگشاید و نقل میگوید مردم اطرافش را میگیرند با اینکه بچشم خود میبینند که وی کنار کوچه روی خاک نشسته، معهذا وقتی صحبت از کشف گنج میکند و بشارت میدهد که زر و سیم عائد مستمعین خواهد شد همه باور مینمایند.
هر کس که چیزی مینویسد امیدوار است که دیگران بعد از وی، کتابش را بخوانند و تمجیدش کنند و نامش را فراموش ننمایند، به همین جهت ایمان خود را زیر پا میگذارد و همرنگ جماعت میشود و مهملترین و سخیفترین گفتهها را که خود بدان معتقد نیست مینویسد تا اینکه دیگران او را تحسین و تمجید نمایند. ولی من چون نمیخواهم کسی کتاب مرا بخواند همرنگ جماعت نمیشوم و اوهام و خرافات او را تجلیل نمیکنم.
من عقیده دارم که انسان تغییر نمیکند ولو یکصد هزار سال از او بگذرد. یک انسان را اگر در رودخانه فرو کنید به محض اینکه لباسهای او خشک شد، همان است که بود. یک انسان را اگر گرفتار اندوه نمائید از کردههای گذشته پشیمان میشود، ولی همین که اندوه او از بین رفت، به وضع اول برمیگردد و همانطور خودخواه و بیرحم میشود.
چون شکل و رنگ بعضی از اشیا و کلمات بعضی از اقوام تغییر میکند و بعضی از اغذیه و البسه امروز متداول میشود که دیروز نبود، مردم تصور مینمایند که امروز غیر از دیروز است. ولی من میدانم که چنین نیست و در آینده هم مثل امروز و مانند دیروز کسی حقیقت را دوست نمیدارد. بنابر این نمیخواهم کسی کتاب مرا بخواند و میل دارم که در آینده گمنام بمانم.
من این کتاب را برای این مینویسم که میدانم و دانائی من ماند تیزاب قلب انسان را میخورد و اگر انسان دانائی خود را به دیگری نگوید، قلب او از بین میرود. من نمیتوانم دانائیام را به کسی بگویم و لذا آن را برای خویش مینویسم تا بدین وسیله خود را تسکین بدهم.
من در زندگی، همه چیز داشتم، میخواستم چیزی به دست بیاورم، که لازمهٔ به دست آوردن آن این است که انسان همه چیز را از دست بدهد. من میخواستم که حقیقت حکمفرما باشد و ریا و دروغ و ظاهر سازی از بین برود و نمیدانستم که حکمفرمایی حقیقت در زندگی انسان، امری محال است و هر کس که راستگو باشد و با راستگویی زندگی کند باید همه چیز را از دست بدهد.
کاهنین مصر میگویند که اسم هر کس نماینده سرنوشت اوست و از روی نام میتوان فهمید که به اشخاص چه میگذرد، من فکر نمیکنم که اسم در زندگی انسان اثری داشته باشد ولی وقتی یک بدبختی یا یک نیکبختی برای بعضی از اشخاص پیش میاید با استفاده از این نوع معتقدات، در بدبختی خود را تسکین میدهند و در نیکبختی خویش را مسجب سعادتی که بدان رسیدهاند میدانند.
در نظر همه اینطور مکشوف میشود که دورهٔ کودکی بهتر از امروز است. راستی چرا؟
آنگاه پدرم چون طبیب بود خود، مرا ختنه نمود زیرا میترسید که مرا بدست کاهن معبد برای ختنه کردن بسپارد، زیرا که میدانست که چاقوی آنها تولید زخمهای جراحات آور میکند، ولی پدرم فقط برای احتراز از زخم چرکین، مرا خود ختنه ننمود، بلکه از این جهت مرا برای مراسم ختان به معبد نبرد که میدانست علاوه بر ظرف مسی برای ختنه کردن باید هدیه دیگری هم به کاهن بدهد.
قدیمی ترین نقاشی از ختنه در مصر باستان یافت شدهاست. نقاشی مربوط به ۲۰۰۰ تا ۲۳۵۰ سال قبل از میلاد میباشد.
رودخانه نیل که مصر را مشروب میکرد و میکند، بر خلاف رودخانههای شمال آسیا و اروپا و از جمله ایران در فصل پاییز طغیان مینماید و مردم مصر آغاز طغیان رود نیل را در پاییز جشن میگرفتند، زیرا زمینهای کشاورزی را مستور از آب میکرد و یک طبقه کود طبیعی بجا میگذاشت که خیلی از لحاظ فزونی محصولات کشاورزی مفید بود. و حتی امروز هم کشور مصر فقط بر رود نیل مشروب میشود ولی از وقتی که سدهایی در جنوب مصر ساخته شده آب نیل در فصل پایین زمینهای کشاورزی را نمیپوشاند و در این دوره اراضی کشاورزی مصر را با کود شیمیایی رشوه میدهند.
آگر چه قدرتمندان، قدرت دارند که کینه خویش را تسکین بدهند، و هنگامی که میترسند چارهای برای رفع ترس بیندیشند ولی این قدرت آنرا را از تحمل رنج مصون نمیکند و مثل ما درد میکشند و مانند سایر افراد بشر دچار اندوه میکردند.
تا امروز در جهان آنچه نوشته شده یا بر حسب امر سلاطین به رشتهٔ تحریر درآمده یا برای تملق گفتن به خدایان یا برای فریب دادن مردم و القای حوادثی که اتفاق نیفتاده و قلب حقیقت و جعل وقایع موهوم و تاریخ.
غنی آن نیست که طلا و نقره دارد بلکه آنستکه بکم بسازد.
قدیمیترین کتابی که در جهان نوشته شده است، کتاب اموات مصر است
انسان وقتی مرگ را میبیند، میفهمد که همه مطالب و معتقدات پوچ است، همه چیز را پوچ میبیند.
دانائی مثل تیزاب است و قلب انسان را میخورد و مرد دانا نمیتواند مثل دیگران، نادان شود و خود را بحماقت بزند. کسی که به ذات احمق است از نادانی خود رنج نمیبرد، ولی آنکس که حقیقتی را دریافته نمیتواند خود را همرنگ احمقها نماید.
از مردی چون هورم هب فرعون مصر که از نژای پست میباشد و اصالت ندارد نباید جز این انتظار داشت و این مرد بعد از اینکه به سلطنت رسید اسامی سلاطین گذشته مصر را از روی ابنیه و معابد محو کرد و بجای آنها اسامی پدر و مادر خود را نوشت روزی که او در معبد تاج بر سر میگذاشت من حضور داشتم و دیدم که تاج سرخ و سفید مصر را بر سر نهاد و شش سال بعد از تاجگذاری مرا تبعید کرد و این هم دلیلی دیگر است که من خوب میدانم وی در چه تاریخ فرعون مصر شد، معهذا کاتبان خود را واداشت که دوره سلطنت او را طولانی کنند و اینطور بنویسند که وی هنگامی که مرا تبعید کرد سی و دو سال از دورهٔ سلطنتش میگذشت، در صورتیکه بیش از شش سال نگذشته بود. چون آن مرد تاریخ سلطنت خود را از روزی حساب کرد که در جوانی در حالیکه یک قوش مقابل او پرواز مینمود، وارد طبس شد. چنین است تاریخی که یک پادشاه مصر برای خود مینویسد و در این صورت آیا میتوان بتواریخی که برای سلاطین گذشته نوشته شده اعتماد نمود؟
حقیقت مثل یک کارد برنده و یک زخم غیر قابل علاج است و بهمین جهت همه در جوانی از حقیقت میگریزند و عدهای خود را مشغول به باده گساری و تفریح با زنها میکنند و جمعی با کمال کوشش در صدد جمع آوری مال برمیایند تا اینکه حقیقت را فراموش کنند و عدهای بوسیل قمار خود را سرگرم مینمایند و شنیدن آواز و نغمههای موسیقی هم برای فرار از حقیقت است. تا جوانی باقی است، ثروت و قدرت و جهالت مانع از این است که انسان حقیقت را ادراک کند ولی وقتی پیر شد، حقیقت مانند یک زوبین ( نیزه) که نمیداند از کجاست، میاید و در بدنش فرو میرود و او را سوراخ مینماید و آن وقت هیچ چیز در نظر انسان جلوه ندارد و از همه چیز منتنفر میشود برای اینکه میبیند همه چیز بازیچه و دروغ و تزویر است، آنوقت در جهان بین همنوع خویش خود را تنها میبیند و نه افراد بشر میتوانند کمکی به او بکنند و نه خدایان.
این مردم اگر چه به خدا هنوز اعتقاد دارند ولی دیگر از آن نمیترسند
آن زن نه اهل مصر بود و نه اهل سوریه و به قبایل ادمخوار شباهت داشت زیرا موهایش طلایی رنگ و صورت ش سفید و چشمانش آبی بود
خدای آتون که در مقابل امون خدای مصر، علم شد از طرف یکی از فرعونهای مصر که خدای توحیدی و شبیه خدای دینهای سامی است و این خدا رو آتون مینامیدن.
زیرا تا وقتی احمقها را فریب ندهند و آنها متضرر نشوند عاقل خواهند شد.
مصریها به دنیای دیگر و دنیای مرگ میگفتند دنیای مغرب
در این جهان وحدت منافع بیش از عشق افراد را به هم نزدیک میکند و دوام وحدت منافع زیادتر از عشق میباشد
هر چه به نفع عشق باشد ولو دروغ لذت بخش است
زیرا ملتی که دچار وحشت میشود مانند قشونی است که قبل از مبادرت به جنگ شکست خورده باشد و این ملت دیگر نمیتواند دست اجنبی را عقب بزند و خود را از قدرت او نجات بدهد.
انسان تا علم جدید را در نیافته خود را کامل میداند ولی بعد از این که دانست غیر از معلومات و اطلاعات او در جهان علمها و اطلاعات دیگر هست به نقصان و حقارت خود پی میبرد، و بهمین جهت است که افراد بی علم و بی اطلاع بسیار مغرور میشوند زیرا تصور میکنند که همه چی را میدانند و در جهان بهتر و بزرگتر از آنها وجود ندارد و بهمین جهت است که هر وقت مشاهده میکنیم که مردی یا زنی نخوت دارد و با دیدهٔ حقارت نظر بما میاندازد باید بدانیم که وی نادان و احمق است و چون چیزی نمیداند و تجربهای نیاموخته خویش را برتر از دیگران میپندارد.
دروغ در بسیاری از مواقع بهتر از راست است برای اینکه دروغ انسان را امیدوار و دلخوش میکند در صورتی که حرف راست سبب نامیدی میگردد.