مهر ۲۱، ۱۳۸۶

تنهایی پر هیاهو


Too Loud a Solitude by Bohumil Hrabal (28 March 1914, Brno - 3 February 1997, Prague)

کتاب تنهایی پر هیاهو نوشته بوهیومیل هرابل نویسنده معاصر اهل چک، کاریست بینظیر. 
نویسنده داستان، قهرمان کتاب که مرد کارگریست و در یک زیر زمین مشغول پرس کردن کاغذ باطله‌ها است را در جایی‌ بین زمین و آسمان معرفی‌ می‌کند. این کارگر که علاقه مفرطی به خوردن آبجو دارد ، موجوده عجیبیست که نویسنده در تمام کتاب، نکبتی که در زندگی‌ زمینی‌ او هست را با افکار فیلسوفانه و با ارزرشی که در زندگی‌ فکری او ورم کرده, به صورتی‌ شاهکار گونه پیوند میزند ، بطوری که زیرزمین پر از موش و آلودهٔ قهرمان داستان، جایگاه دوست داشتنی و فکر برانگیزی برای خواننده میشود که در آن میتواند به کنه فلسفه زندگی‌ چنگ بزند. به اعتقاد من خواندن کتاب برای کسانی‌ که بفلسفه علاقه دارد از واجبات است. کتاب را میتوان ظرف چند ساعت خواند، ولی‌ تفکر در بارهٔ‌ کتاب ماه‌ها با خواننده است و اثرش بر او باقی‌ خواهد ماند.


یاداشت‌های من از کتاب:

-من در تنهایی بسر میبرم که ساکنانش اندیشه‌ها هستن، چونکه من یک آدم بیکله ازلی، ابدی هستم، و انگار که ازل و ابد از آدمهای مثل من چندان بدشان نمیاید.

-گوته : فقط خورشید حق داره که لکه داشته باشه
-هگل میگه، انسان شریف هرگز به اندازهٔ کافی‌ شریف نیست و هیچ تبهکاری هم تمام و کمال تبهکار نیست.
-نه آسمان عاطفه دارد و نه انسان اندیشمند.

-کتاب‌های که بر من، در بارهٔ‌ خودم، راز‌های را بگشایند که نمی‌‌دانم.

-سندبرگ میگفت، تمامی‌ آنچه از یک فرد بشری باقی‌ می‌‌ماند، گوگردی است که جعبهٔ کبریتی را کفایت می‌کند و آهنی که بتوان با آن میخی‌ ساخت که انسان دیگری بتواند از آن خود را حلق اویز کند.

-در تورات آمده است که، ما همچون دانه‌های زیتونی هستیم که تنها هنگامی جوهر خود را بروز میدهیم که درهم شکسته شویم.
-شاید یکروز ترا تا لبه ابدیت بردم.

-عمل خلاف بی‌ مجازات نمیماند و تجاوز‌های ما مدام روحمان را می‌‌آزارد.

-تنها وسیلهٔ دفاع در مقابل این فلاکت زیبا چی‌ می‌تونه باشه.

-هوای آزاد مثل سیگار برگ هاوانا گلوشون را میخراشد و آنها را به سرفه میندازد.

-آدم باید احمق باشد که جواب احمق را بدهد.
-هگل می‌گوید: تنها چیزی که در جهان جای ترس دارد، وضیعت متحجّر است، وضع بی‌تحرک احتضار و تنها چیزی که ارزش شادمانی دارد وضعی هست که در آن نه تنها فرد، که خود جامعه، درحال مبارزهٔ مدام، برای توجیه خویش است، مبارزه ای که بوساطت آن جامعه بتواند جوان شود و به اشکال زندگی‌ جدیدی دست یابد.
-ما در نبردی که هرگز در آن نقشی‌ نداشتیم شکست خوردیم و باوجود این، در کار پیشرفت بسوی تصویر روشنتری از جهان هستیم.
-بسر کارم برگشتم، غنی از این دانش که در همان لحظه نبردی سبعانه جریان دارد، وقتی‌ آسمان موش‌ها هم عاری از هرگونه عاطفه‌ای باشد، من چگونه میتوانم عاطفه داشته باشم؟

-چشمانی آینه وار نمودار خردی حاصل از یک فرهنگ کهن و فراموش شده. در دورانی که ما، پوستی‌ بمیان بسته و تبر در دست میدویدیم، ایرانی‌ها سرزمین و سامانی داشتند که سالهای سال از عمرش می‌گذاشت.
-دچار تنهای پر هیاهوی هستم.

-من از خودم بخاطر آنچه بودم، بخاطر طبیعت گریزناپذیرم تقاضای بخشش می‌کردم.
-در حرفه من، دایره و مارپیچ تطابق دارند و پیشرفت به آینده و پسرفت بمبدا درجایی‌ باهم تلاقی میکنند، مارکس و مسیح در جای بهم میرسند.

-هنگامیکه روشنایی لرزان شبی تابستانی پر از تلالو ستاره‌ها و ماه بدر تمامست، من به اوج آن نازکدلی‌ میرسم که از حس دوست داشتن جهان و درعینحال تحقیر اینجهان، تشکیل یافته است. 
کانت

-در سکوت مطلق شبانه، وقتی‌ که حواس انسان آرام گرفته است، روحی‌ جاویدان، بزبانی‌ بینام با انسان از چیز های، از اندیشه‌های سخن می‌گوید که میفهمی ولی‌ نمیتونی‌ وصف کنی‌. 
تئوری آسمانها از کانت

-دو چیز ذهن مرا مدام با اعجابی فزاینده و از نو، پر می‌کند: آسمان پر ستاره‌ بالای سرم و قانون اخلاقی‌ درون وجودم. 
کانت

-طبیعت رحیم با وحشتی روبرویشان کرده بود، شدیدتر از درد که در لحظه حقیقت بسراغ یک موجود میاید، وحشتی که هر نوع حس امن را از میان میبرد.

-بالاتر همهٔ قوانین, عشق است، و عشق شفقت است. 

برخی از معروف‌ترین آثار وی عبارت‌اند از: 

-کلاس رقص اکابر 
-قطارهای تحت نظر 
-آگهی واگذاری خانه‌ای که دیگر در آن نمی‌خواهم زندگی کنم 
-اخبار قتل‌ها و افسانه‌ها 
 -تکلیف خانگی 
-مرگ آقای بالتیسبرگر 
-قضایا و گفتگوها 
-جوانه‌ 
-کوتاه کردن مو 
-من پیشخدمت شاه انگلیس بودم 
-شهرکی که در آن زمان از حرکت ایستاد 
-وحشی نجیب 
-تنهایی پر هیاهو 
-جشن گل‌های برفی 
-اندوه زیبا 
 -زندگی بدون اسموکینگ‌ 
 -عروسی درخانه 
-زمین‌های خالی 
-گره دستمال 
-توفان 
-ماه نوامبر 
-قصه شبانه برای کاسیوس‌ 

روزی در ماه فوریه ۱۹۹۷ هرابال گفت که می‌رود بکبوترها دانه بدهد. پس رفت که بکبوترها دانه بدهد. هنگامی که در بیمارستان بستری بود. اما هنوز کسی نمی‌داند که او از پنجرهٔ طبقهٔ پنجم به زیرافتاد یا بزیر پرید. کسی درست نمی‌داند.

آرتور شوپنهاور