شهریور ۱۷، ۱۳۹۵
اهورا همان اندازه نیرومند است که اهریمن تواناست
در هر "پرهیزگار اهورایی" گناه هستی دارد، و در هر "گناهگار اهریمنی" جرقهای از آتش و پاکی
آنچه که از گذشتگان خردمند پارسی بما رسیده، این است که:
در جهان هستی، دو پایه و اصل "دوگانه ولی مکمل" وجود دارد، و دانستن این مطلب و اعتقاد به این مطالب و پذیرفتن این مطلب، نخستین گام برای شناخت خود و دنیای اطراف است. و اهورا و اهریمن نماد این دو میباشند.
هیچ مطلقی در هیچ دنیایی توان هستی نمیابد و محکوم به فنا است. هر وجودی با مکملِ دوگانه و متضاد خود مفهوم و معنا میگیرد. در نبود سیاهی و ظلمات، نور و پاکی، بی معنا است. در نبود شب، روز را نمیبینیم، در نبود سرما، گرما را حس نمیکنیم، در نبود سکوت، هیاهو را نمیشنویم، در نبود بدی، چیزی به نام نیکی و خوبی هستی نمیپذیرد.
آدمی هم مانند دیگر اجزای هستی، ترکیبی از این دو اصل است. رابطه آدمی با دیگران نیز بر پایه این دو اصل است.
نطفه آدمی با دو اصل پاکی و بدی از دو اصل زن و مرد بسته میشود. آدمی با دو بخش مساوی و یگانه از پاکی و آلودگی به دنیا میاید. آنچه که این تعادل را بهم میزند، محیط زیست اوست. تربیتی است که مییابد. بستگی به پرورش او دارد. این تعادل بهم میخورد، به سود یکی بزرگ شده و به ضرر دیگری کم میشود، ولی دو اصل پاکی و آلودگی هرگز در آدمی از بین رفتنی نیست. و تفاوتی ندارد که پیغمبر شود و یا شاگرد اهریمن، هنوز گوشه کوچکی از این یا آن در هستی او مسکن دارد. در هر پرهیزگار اهورایی گناه هستی دارد، و در هر گناهگار اهریمنی جرقهای از آتش و پاکی.
دو تضادی که بطور مساوی و یکتا توانمندند. اهورا همان اندازه نیرومند است که اهریمن تواناست. آنچه اثر این دو را در درون آدمی کم و یا زیاد میکند، برخورد آدمی با این دو است. اینجاست که بحث جبر و اختیار مفهوم میگیرد. در جبری که وجود دارد، یعنی تساوی قدرت بین این دو نیرو، این تنها اختیار و اراده آدمی است که سرنوشت ساز است. و با دانستن این واقعیت چقدر خنده دار است که دستها را بلند کنی و آنچه که خود داری از خدا تمنا کنی!
نابوکف میگوید: خداوند به انسان گرسنگی را ارزانی داشته و شیطان، تشنگی را و اعتقاد بر یگانگی و یکتایی، انحراف در واقعیت جهان و گول زدن خویش است و این یکی از نیرنگهایی است که در کمین آدمی از روز نخست نشسته است و روز به روز قدرت میگیرد.
حافظ شیرین سخن و دوست داشتنی میفرماید:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
هزاران سال است که منتظر معجزه( جام جهان نمای جمشید شاه) و دستی هستیم که از غیب برون آید و کاری بکند در حالی که همه چیز در درون خود ما هستی دارد و نه در بیرون
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
گهر وجود و هستی آدمی که بالاترین و شگفتانگیزترین و تواناترین نیروی هستی است، از احمقها طلب راهنمائی و ارشاد میکرد!
مشکل خویش برِ پیر مغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حل معما میکرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده بدست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین بتو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
پیر مغان، خردمندترین مرد زرتشتی است. واژه پیر در نزد ایرانیان، تنها به خردمندان و کسانی که براثر تجربه به واقعیات دست یافته اند، داده میشد. اینجا حافظ از چنین خردمندی که مست است چنین پرسش مهمی را میپرسد! و این شاهکار تنها مختص حافظ است و تنها از او برمیاید، یعنی نشاندن تضادها کنار یکدیگر و نتیجه گرفتن از آنها. کاری که هیچ حکیمی در دنیا به آن توانا نیست.
حافظ از خردمندی که در دنیای بیخبری و مستی است، عالمی که با شراب و دیگر افیونها دست میدهد ( حافظ میگوید تا آدمی تمامی آنچه که تو مخش کرده اند فراموش نکند، به اصطلاح مستی نیابد، نمیتواند به واقعیت دست یابد) میپرسد: این حکمت و واقعیت از چه زمانی به تو هدیه شده؟
میفرماید این حکمت از روز نخست که بدنیا آمدهام در وجود من نهفته شده است.
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
خدا در وجود تست، بر روی شانههای تو نشسته، و همه جا با تو همراه است. و تو به آسمان مینگری تا با او سخن بگویی! و سفر صحرا و بیابان و کویر میکنی و دور یک سنگ میچرخی تا او را پیدا کنی! و با این حماقت انتظار داری بتو توجه هم شود!
این همه شعبده خویش که میکرد اینجا
سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
همان اهریمنی که باعث انحراف سامری شد، در وجود موسی هم وجود داشت. چه فرقی بین موسی و عصای او با سامری و بزش وجود دارد، وقتی هر دو برای جلب مردم و به کرسی نشاندن حرف خویش دست به شعبده بازی و جادوگری میزنند؟
گفت آن یار کزاو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
منصور حلاج به احمقهای مذهب زده همین را گفت که اعدامش کردند. منصور حلاج گفت که یکانگی و یکتایی خدا مسخره است. هر آدمی دارای خدای خودش است و به تعداد آدمهای روی زمین خدا وجود دارد. و بله برای هر آدمی دو خدا وجود دارد و انتخاب بین این دو خدا برعهده اراده آدمی است. ارادهای که توسط آموزش، تربیت و پرورش شکل گرفته است.
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
اگر بخودت دست بیابی، صاحب همان معجزاتی خواهی شد که به مسیح نسبت داده اند.
وگرنه چه افتخاری برای توست وقتی همه کار را دیگری انجام میدهد؟ در اینجا جبریل و یا همان روح القدس همه زحمتها را میکشد، شهرت و احترام و خوشیها وافتخار و پزش مال تو باشد و یا بنام تو نوشته شود؟ خوب هر بیسوادی هم با کمک جبریل میتواند پیغمبری کند!
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد.
از او میپرسم پس این همه انحراف و پیچ در پیچ بودن و معما که از نسلی به نسل دیگر، سلسله وار منتقل شده و میشود از کجاست؟
حافظ میگوید: دلهایمان، خردمان پریشان است، راه را نیافته ایم.